غلم. [ غ َ ل َ ] ( ع مص ) غلم رجل ؛ تیزشهوت گردیدن وی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). چیره شدن شهوت بر مرد. غُلمَة. اغتلام. ( از اقرب الموارد ).
غلم. [ غ َ ل ِ ] ( ع ص ) مرد تیزشهوت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غِلّیم. مُغتَلِم. ( اقرب الموارد ).
غلم. [ غ َ ل ِ ] ( ع ص ) مرد تیزشهوت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غِلّیم. مُغتَلِم. ( اقرب الموارد ).