( اسم ) روی رخسار .
سرین و کفل
سرین و کفل
قاضی نظام (از رشیدی ).
سج . [ س َج ج ] (ع مص ) بگل کردن دیوار را. (منتهی الارب ). در عربی گل بدیوارمالیدن . (برهان ). || رقیق و تنک شدن پلیدی . (منتهی الارب ). نرم شدن چیزی غلیظ بود. (برهان ).
سج . [ س ُ ] (اِ) سرین و کفل . (برهان ) (جهانگیری ).
قره قروت
آبی که از کیسه ی دوغ بچکد