کلمه جو
صفحه اصلی

عمایمی

لغت نامه دهخدا

عمایمی. [ ع َ ی ِ ] ( ص نسبی ) منسوب است به «عمایمة». ( از انساب سمعانی ). و ابن اثیر آن را منسوب به «عمامة» ضبط کرده است. رجوع به اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر ج 2 ص 151 شود.

عمایمی. [ ع َی ِ ] ( اِخ ) محمدبن حامدبن حرب بلخی عمایم ، مکنی به ابوالفضل. محدث بود و از علی بن سلمه لبقی روایت کرد. و محمدبن علی بن سهل محاملی مقری از او روایت دارد.( از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر ج 2 ص 151 ).

عمایمی . [ ع َ ی ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به «عمایمة». (از انساب سمعانی ). و ابن اثیر آن را منسوب به «عمامة» ضبط کرده است . رجوع به اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر ج 2 ص 151 شود.


عمایمی . [ ع َی ِ ] (اِخ ) محمدبن حامدبن حرب بلخی عمایم ، مکنی به ابوالفضل . محدث بود و از علی بن سلمه ٔ لبقی روایت کرد. و محمدبن علی بن سهل محاملی مقری از او روایت دارد.(از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر ج 2 ص 151).



کلمات دیگر: