قنباری . [ قِم ْ ] (ص نسبی ) نسبت است به قنبار. (از لباب الانساب ). رجوع به قنبار شود.
قنباری
لغت نامه دهخدا
قنباری. [ قِم ْ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قنبار. ( از لباب الانساب ). رجوع به قنبار شود.
قنباری. [ قِم ْ ] ( اِخ ) موسی بن عبدالعزیز، مکنی به ابوشعیب. از راویان است. وی از حکم بن ابان روایت کند و از او عبدالرحمان بن بشربن حکم روایت دارد. ( از لباب الانساب ).
قنباری. [ قِم ْ ] ( اِخ ) موسی بن عبدالعزیز، مکنی به ابوشعیب. از راویان است. وی از حکم بن ابان روایت کند و از او عبدالرحمان بن بشربن حکم روایت دارد. ( از لباب الانساب ).
قنباری . [ قِم ْ ] (اِخ ) موسی بن عبدالعزیز، مکنی به ابوشعیب . از راویان است . وی از حکم بن ابان روایت کند و از او عبدالرحمان بن بشربن حکم روایت دارد. (از لباب الانساب ).
کلمات دیگر: