کلمه جو
صفحه اصلی

قنادری

لغت نامه دهخدا

قنادری. [ ق َ دِ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قنادر. ( از لباب الانساب ). رجوع به قنادر شود.

قنادری.[ ق َ دِ ] ( اِخ ) محمدبن علی بن یحیی اصفهانی ، مکنی به ابوالحسین. از محدثان است. وی از محمدبن علی بن مخلدبن فرقد فرقدی روایت کند از او ابن مردویه روایت دارد. ( از لباب الانساب ). و رجوع به معجم البلدان شود.

قنادری . [ ق َ دِ ] (ص نسبی ) نسبت است به قنادر. (از لباب الانساب ). رجوع به قنادر شود.


قنادری .[ ق َ دِ ] (اِخ ) محمدبن علی بن یحیی اصفهانی ، مکنی به ابوالحسین . از محدثان است . وی از محمدبن علی بن مخلدبن فرقد فرقدی روایت کند از او ابن مردویه روایت دارد. (از لباب الانساب ). و رجوع به معجم البلدان شود.



کلمات دیگر: