محمد بن حسین شیرویه عصار استر آبادی مکنی به ابو عبدالله از راویان و مردان صالح بود وی از عماد بن رجائ روایت کند و از او ابونصر بن ابوبکر اسماعیلی و غیره روایت دارند .
قندیلی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قندیلی . [ ق ِ ] (اِخ ) محمدبن حسین شیرویه عصار استرآبادی مکنی به ابوعبداﷲ. از راویان و مردان صالح بود،وی از عمادبن رجاء روایت کند و از او ابونصربن ابوبکر اسماعیلی و غیره روایت دارند. (از لباب الانساب ).
قندیلی . [ ق ِ لی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قندیل و صنعت آن . (از لباب الانساب ). رجوع به قندیل شود.
قندیلی. [ ق ِ لی ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قندیل و صنعت آن. ( از لباب الانساب ). رجوع به قندیل شود.
قندیلی. [ ق ِ ] ( اِخ ) محمدبن حسین شیرویه عصار استرآبادی مکنی به ابوعبداﷲ. از راویان و مردان صالح بود،وی از عمادبن رجاء روایت کند و از او ابونصربن ابوبکر اسماعیلی و غیره روایت دارند. ( از لباب الانساب ).
قندیلی. [ ق ِ ] ( اِخ ) محمدبن حسین شیرویه عصار استرآبادی مکنی به ابوعبداﷲ. از راویان و مردان صالح بود،وی از عمادبن رجاء روایت کند و از او ابونصربن ابوبکر اسماعیلی و غیره روایت دارند. ( از لباب الانساب ).
کلمات دیگر: