( صفت ) ژولیده موی .
شوریده زلف
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شوریده زلف. [ دَ / دِ زُ ] ( ص مرکب ) ژولیده موی. ( ناظم الاطباء ) :
گر نداری باورم بشنو که خلقان کرده اند
نام اوشوریده زلف و نام من شوریده حال.
شوریده زلف و مقنعه عید بر سرش.
گر نداری باورم بشنو که خلقان کرده اند
نام اوشوریده زلف و نام من شوریده حال.
امیر معزی.
دستار درربوده سران را به باد زلف شوریده زلف و مقنعه عید بر سرش.
خاقانی.
|| از اسمهای محبوب است. ( از آنندراج ).کلمات دیگر: