کلمه جو
صفحه اصلی

قنبع

لغت نامه دهخدا

قنبع. [ قُم ْ ب ُ ] ( ع اِ ) آوند گندم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). وعاء الحنطة فی السنبل. || غلاف شکوفه درخت. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) مردپست قامت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ).

قنبع. [ قُم ْ ب ُ ] ( اِخ ) کوهی است به دیار بنی غنی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). در شعر از آن یاد شده است. ( از معجم البلدان ).

قنبع. [ قُم ْ ب ُ ] (اِخ ) کوهی است به دیار بنی غنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در شعر از آن یاد شده است . (از معجم البلدان ).


قنبع. [ قُم ْ ب ُ ] (ع اِ) آوند گندم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وعاء الحنطة فی السنبل . || غلاف شکوفه ٔ درخت . (اقرب الموارد). || (ص ) مردپست قامت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).



کلمات دیگر: