کلمه جو
صفحه اصلی

قنبیطی

لغت نامه دهخدا

قنبیطی. [ ق ُن ْ ن َ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قنبیط و فروش آن. گروهی از محدثان به این نام مشهورند. ( از لباب الانساب ). رجوع به قنبیط شود.

قنبیطی. [ ق ُن ْ ن َ ] ( اِخ ) محمدبن حسین بن خالد بغدادی مکنی به ابوالحسن. از محدثان است. وی از ابراهیم بن سعید جوهری و یعقوب دورقی روایت شنید و از او خواهرزاده وی عیسی بن حامد رخجی و ابوعلی صواف روایت دارند. او مردی ثقه بود و بسال 304 هَ. ق. درگذشت. ( از لباب الانساب ) ( منتهی الارب ).

قنبیطی . [ ق ُن ْ ن َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قنبیط و فروش آن . گروهی از محدثان به این نام مشهورند. (از لباب الانساب ). رجوع به قنبیط شود.


قنبیطی . [ ق ُن ْ ن َ ] (اِخ ) محمدبن حسین بن خالد بغدادی مکنی به ابوالحسن . از محدثان است . وی از ابراهیم بن سعید جوهری و یعقوب دورقی روایت شنید و از او خواهرزاده ٔ وی عیسی بن حامد رخجی و ابوعلی صواف روایت دارند. او مردی ثقه بود و بسال 304 هَ . ق . درگذشت . (از لباب الانساب ) (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: