کلمه جو
صفحه اصلی

مجوح

لغت نامه دهخدا

مجوح. [ م ِج ْ وَ ] ( ع ص ) از بیخ برکننده هر چیز و هلاک کننده آن. ( منتهی الارب ). آنکه هلاک کند هر چیزی را. ( ناظم الاطباء ).آنکه از بیخ برکند هر چیز را. ( از اقرب الموارد ).

مجوح. [ م َ ] ( ع ص ) مال مجوح ؛ مال هلاک شده و هلاک کرده شده. ( ناظم الاطباء ).

مجوح . [ م َ ] (ع ص ) مال مجوح ؛ مال هلاک شده و هلاک کرده شده . (ناظم الاطباء).


مجوح . [ م ِج ْ وَ ] (ع ص ) از بیخ برکننده ٔ هر چیز و هلاک کننده ٔ آن . (منتهی الارب ). آنکه هلاک کند هر چیزی را. (ناظم الاطباء).آنکه از بیخ برکند هر چیز را. (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: