کلمه جو
صفحه اصلی

قندیشتنی

لغت نامه دهخدا

قندیشتنی. [ ق َ ش َ ت َ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قندیشتن است. ( از لباب الانساب ). رجوع به قندیشتن شود.

قندیشتنی. [ ق َ ش َ ت َ] ( اِخ ) معتزبن عبداﷲبن حمزه دهقان مکنی به ابومنصور. از محدثان است. وی مردی صالح و خیرخواه بود و ازابوعبداﷲ محمدبن ابراهیم بوشنجی و جز وی حدیث شنید و به سال 340 یا 334 ق. در گذشت. ( از لباب الانساب ).

قندیشتنی . [ ق َ ش َ ت َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قندیشتن است . (از لباب الانساب ). رجوع به قندیشتن شود.


قندیشتنی . [ ق َ ش َ ت َ] (اِخ ) معتزبن عبداﷲبن حمزه ٔ دهقان مکنی به ابومنصور. از محدثان است . وی مردی صالح و خیرخواه بود و ازابوعبداﷲ محمدبن ابراهیم بوشنجی و جز وی حدیث شنید و به سال 340 یا 334 ق . در گذشت . (از لباب الانساب ).



کلمات دیگر: