کلمه جو
صفحه اصلی

شوم تن

فرهنگ فارسی

بد یمن و منحوس و مکروه

لغت نامه دهخدا

شوم تن. [ ت َ ] ( ص مرکب )بدیمن و منحوس و مکروه. ( ناظم الاطباء ) :
که در کار این کودک شوم تن
هشیوار با من یکی رای زن.
فردوسی.
تهمتن بدو گفت کای شوم تن
چه پرسی تو نامم در این انجمن.
فردوسی.
بدشگون.( از ناظم الاطباء ).


کلمات دیگر: