مجرم , جاني , محبوس , محکوم کردن
مدان
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
مدان . [ م ُ] (ع ص ) آنکه پیش فروش کند و مدیون باشد و آن را که به دین گیرند. (از متن اللغة). مُدّان . مدیون . مدین .(متن اللغة) (اقرب الموارد). که بر او وامی است یا قرض بسیار دارد. (از اقرب الموارد). رجوع به مَدان شود. || حکم و قضاوت کرده شده . (ناظم الاطباء).
مدان . [ م ُدْ دا ] (ع ص ) که وام بسیار بر او باشد. مُدان . مدیون . مدین . (از متن اللغة). رجوع به مُدان و نیز رجوع به مَدان و مدّان شود.
مدان . [ م َ ] (اِخ ) نام بتی از بتهای عرب جاهلی است . عبدالمدان ابن البرکات الحارثیة - جد ریطه بنت عبیداﷲ و زوجه محمدبن علی و مادر سفاح - بدان مربوط است . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به معجم البلدان و منتهی الارب شود.
مدان . [ م َ ] (ع ص ) رجل مَدان و مَدّان ؛ مرد وامدار یا آنکه بر او وام بسیار باشد. (منتهی الارب ). رجوع به مُدان و مُدّان شود. || (اِ) ریحان مصری . (ناظم الاطباء).
مدان . [ م َدْ دا ] (ع ص ) مدان . (منتهی الارب ). رجوع به مَدان شود.
مدان . [ م ِدْ دا ] (ع ص ) آب سخت شور. (منتهی الارب ).
مدان. [ م َ ] ( ع ص ) رجل مَدان و مَدّان ؛ مرد وامدار یا آنکه بر او وام بسیار باشد. ( منتهی الارب ). رجوع به مُدان و مُدّان شود. || ( اِ ) ریحان مصری. ( ناظم الاطباء ).
مدان. [ م َدْ دا ] ( ع ص ) مدان. ( منتهی الارب ). رجوع به مَدان شود.
مدان. [ م ُ] ( ع ص ) آنکه پیش فروش کند و مدیون باشد و آن را که به دین گیرند. ( از متن اللغة ). مُدّان. مدیون. مدین.( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). که بر او وامی است یا قرض بسیار دارد. ( از اقرب الموارد ). رجوع به مَدان شود. || حکم و قضاوت کرده شده. ( ناظم الاطباء ).
مدان. [ م ُدْ دا ] ( ع ص ) که وام بسیار بر او باشد. مُدان. مدیون. مدین. ( از متن اللغة ). رجوع به مُدان و نیز رجوع به مَدان و مدّان شود.
مدان. [ م ِدْ دا ] ( ع ص ) آب سخت شور. ( منتهی الارب ).
مدان. [ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان الموت بخش معلم کلایه شهرستان قزوین. در 15هزارگزی جنوب شرقی معلم کلایه و 61هزارگزی راه عمومی و در منطقه کوهستانی سردسیری واقع ودارای 238 تن سکنه است. آبش از رودخانه آوه و محصولش غلات ، برنج و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
مدان . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان الموت بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین . در 15هزارگزی جنوب شرقی معلم کلایه و 61هزارگزی راه عمومی و در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع ودارای 238 تن سکنه است . آبش از رودخانه ٔ آوه و محصولش غلات ، برنج و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
دانشنامه عمومی
مدان از سمت شرق، جنوب و غرب به منطقهٔ دلی سردانگ و از سمت شمال به تنگهٔ ملکه محدود شده است. مساحت این شهر ۲۶۵٫۱۰ کیلومتر مربع و جمعیت آن در سال ۲۰۰۷ بالغ بر ۲٬۰۸۳٬۱۵۶ نفر بوده است.
دانشنامه آزاد فارسی
مِدان
دریابندر و مرکز اقتصادی جزیرۀ سوماترا، در اندونزی، با ۲,۲۰۴,۳۰۰ نفر جمعیت (۲۰۰۳). بزرگ ترین شهر جزیره مزبور است و صنایع آن عبارت اند از فرآوری چای، تولید ماشین آلات، طناب، سرامیک، آجر، سفال، و صابون. لاستیک، توتون، و روغن نخل نیز تولید می کند.
گویش مازنی
میدان