to wire
سیم کشی کردن
فارسی به انگلیسی
to wire
wire
فارسی به عربی
سلک
مترادف و متضاد
سیم کشی کردن، مخابره کردن، مفتول کردن
سیم کشی کردن، تلگراف کردن
پیشنهاد کاربران
سیم کُشی کردن:مال و ثروت را خوار داشتن ، صرف نظر کردن
( ( سیم خدا چون به خدا بازگشت
سیم کشی کرد و ازاو درگذشت ) )
( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 389 . )
( ( سیم خدا چون به خدا بازگشت
سیم کشی کرد و ازاو درگذشت ) )
( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 389 . )
کلمات دیگر: