سیمابی
فارسی به انگلیسی
mercurial
mercurous
فارسی به عربی
زیبقی
مترادف و متضاد
تند، چالاک، متغیر، متلون، سیمابی، جیوه دار
نقرهای، سیمابی، نقره فام، دارای صدای نقره، سیمین
فرهنگ فارسی
برنگ سیماب . نقره گون
لغت نامه دهخدا
سیمابی. ( ص نسبی ) به رنگ سیماب. نقره گون :
طاس سیمابی مه تافته از پرچم شب
طاس زر با می آتش گهر آمیخته اند.
چو ماران رومی خندان نهد بر سر کلاه زر.
طاس سیمابی مه تافته از پرچم شب
طاس زر با می آتش گهر آمیخته اند.
خاقانی.
چادر سیمابی از روی عروس عالم برکشیدند. ( سندبادنامه ص 308 ).ز فرق زنگی کرمان فتد دستار سیمابی چو ماران رومی خندان نهد بر سر کلاه زر.
بدر چاچی ( از آنندراج ).
|| مخلوط با سیماب. آمیخته با سیماب. || نوعی از الماس است که اندک با کبودی و سیاهی زند. ( نزهة القلوب ).کلمات دیگر: