مترادف مساعد : سازگار، مطلوب، مناسب، موافق، معاضد، یار، یاور، هم بازو، همراه
متضاد مساعد : نامساعد
برابر پارسی : فریادرس، یارمند، یاور
favourable
benign, benignant, easy, favorable, friendly, prosperous, ripe, suitable
يار , کمک , مساعد , ياور , اجودان , معين , فرعي , کمکي , معاون , دستيار , بردست , ترقي دهنده , هم دست , ستوان , ناوبان , نايب , وکيل , رسدبان
مفيد , کمک کننده
صفت ≠ نامساعد
سازگار، مطلوب، مناسب، موافق
معاضد، یار، یاور
همبازو، همراه
۱. سازگار، مطلوب، مناسب، موافق
۲. معاضد، یار، یاور
۳. همبازو، همراه ≠ نامساعد
مساعد. [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ مسعد. (ناظم الاطباء). رجوع به مسعد شود.
فرخی .
فرخی .
منوچهری .
منوچهری .
منوچهری .
مسعودسعد.
نظامی .
منوچهری .
ناصرخسرو.