کلمه جو
صفحه اصلی

تهیه


مترادف تهیه : آماده، اندوخته، پیش بینی، تامین، تجهیز، تحصیل، تدارک، تدوین، ترتیب، تعبیه، تمهید، تنظیم، تیار، ذخیره، فراهم، مهیا، آمادگی، بسیج، آماده کردن، فراهم کردن، مهیا کردن

برابر پارسی : فرآوری، بسیج، فراهم، آمایش، بسیجیدن، فراهمیدن

فارسی به انگلیسی

preparation, procurement, provision, purveyance, supply

preparation, procurement, provision, purveyance


preparation, supply


فارسی به عربی

تحضیر , کدمة

مترادف و متضاد

provision (اسم)
ماده، شرط، بند، قید، اغذیه، علوفه، توشه، تهیه، قوانین، تدارک، شرط کردن

preparation (اسم)
تعبیه، تمهید، امایش، امادگی، تهیه، تدارک، اماده سازی، تهیه مقدمات، پستایش، امادش، اقدام مقدماتی

ministration (اسم)
خدمت، اداره، عبادت، اجراء، وزارت، تهیه

procurement (اسم)
خرید، خریداری، تهیه، بدست اوری

purveyance (اسم)
اذوقه، تهیه، تدارک، تهیه خواربار، اذوقه رسانی

آماده، اندوخته، پیش‌بینی، تامین، تجهیز، تحصیل، تدارک، تدوین، ترتیب، تعبیه، تمهید، تنظیم، تیار، ذخیره، فراهم، مهیا


آمادگی، بسیج


آماده کردن، فراهم کردن، مهیا کردن


۱. آماده، اندوخته، پیشبینی، تامین، تجهیز، تحصیل، تدارک، تدوین، ترتیب، تعبیه، تمهید، تنظیم، تیار، ذخیره، فراهم، مهیا
۲. آمادگی، بسیج
۳. آماده کردن، فراهم کردن، مهیا کردن


فرهنگ فارسی

← آماده‌سازی 2


مهیاکردن، آماده ساختن
۱-( مصدر ) آماده کردنساختن . ۲ -( اسم ) آمادگی بسیج .
نظم و ترتیب و آمادگی و تدارک آماده کردن

فرهنگ معین

(تَ هِ یِّ ) [ ع . تهیة ] ۱ - (مص م . ) آماده کردن ، ساختن . ۲ - (اِمص . ) آمادگی ، بسیج .

لغت نامه دهخدا

تهیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ، اِمص ) نظم و ترتیب و آمادگی و تدارک . ج ، تهیات . (ناظم الاطباء). نیکو ساختن . آماده کردن . (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


( تهیة ) تهیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ، اِمص ) نظم و ترتیب و آمادگی و تدارک. ج ، تهیات. ( ناظم الاطباء ). نیکو ساختن. آماده کردن. ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
تهیه. [ ت َ هی ی َ / ی ِ ] ( اِمص ) تهیئة. آماده کردن. ساختن. ( فرهنگ فارسی معین ). آمادگی کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). تدارک و بسیج و آمادگی و ترتیب و آنچه برای پیشرفت کار و انجام آن آماده و حاضر کنند. ( ناظم الاطباء ). ساز. آمادگی. ساختگی. ج ، تهیات. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). ساختن. ( تاج المصادر بیهقی ). بساختن. ( زوزنی ). تدارک دیدن و حاضر نمودن. ( قاموس کتاب مقدس ).
- روز تهیه ؛ لفظی است که از برای روز ششم هفته استعمال شده آن را روز تهیه گفتند چون که در آن روز خوراک و مایحتاج روز سبت را آماده می کردند.... ( قاموس کتاب مقدس ).
- کلاس تهیه ؛ معمولاً به کلاسی اطلاق می شود که در دبستان به مدت یکسال یا کمتر شاگردان خردسال را در آنجا برای تحصیل ابتدائی آماده کنند و همین وضع در بعضی از دانشکده ها هم وجود داشت که جوانان را برای تحصیل در دانشکده ای به مدت یکسال در کلاس تهیه ( پره پاراتوار ) مهیای تحصیل در دانشگاه می کردند. و اکنون هر دو متروک مانده است.

تهیه . [ ت َ هی ی َ / ی ِ ] (اِمص ) تهیئة. آماده کردن . ساختن . (فرهنگ فارسی معین ). آمادگی کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تدارک و بسیج و آمادگی و ترتیب و آنچه برای پیشرفت کار و انجام آن آماده و حاضر کنند. (ناظم الاطباء). ساز. آمادگی . ساختگی . ج ، تهیات . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ساختن . (تاج المصادر بیهقی ). بساختن . (زوزنی ). تدارک دیدن و حاضر نمودن . (قاموس کتاب مقدس ).
- روز تهیه ؛ لفظی است که از برای روز ششم هفته استعمال شده آن را روز تهیه گفتند چون که در آن روز خوراک و مایحتاج روز سبت را آماده می کردند... . (قاموس کتاب مقدس ).
- کلاس تهیه ؛ معمولاً به کلاسی اطلاق می شود که در دبستان به مدت یکسال یا کمتر شاگردان خردسال را در آنجا برای تحصیل ابتدائی آماده کنند و همین وضع در بعضی از دانشکده ها هم وجود داشت که جوانان را برای تحصیل در دانشکده ای به مدت یکسال در کلاس تهیه (پره پاراتوار) مهیای تحصیل در دانشگاه می کردند. و اکنون هر دو متروک مانده است .


فرهنگ عمید

مهیا کردن، آماده ساختن.

فرهنگ فارسی ساره

آمایش، بسیجیدن


فرهنگستان زبان و ادب

[علوم دارویی] ← آماده سازی 2

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
سَمْس ( سنسکریت: سَمسکارَ )
اَبگار، پَساچ ( پهلوی )
یوچان ( سنسکریت: یوجَنَ )
سَمبار ( سنسکریت: سَمْبهارَ )
پَرَهی ( اوستایی )
اودیوگ udyug ( سنسکریت: اودیوگَ )
رَچَنا ( سنسکریت )

آماده
جور
تهیه کردن : جور کردن ، آماده کردن

تهیه : عبارت است از روند طولانی تولید فیلم از ابتدا تامحصول نهایی که فیلمی قابل پخش است. تهیه معمولا به پیش تولید ، مرحله ی تولید فیلم ودست آخر مرحله ی بعد از تولید تقسیم می شود. ( اصطلاح سینمایی )


کلمات دیگر: