کلمه جو
صفحه اصلی

ول گردیدن

مترادف و متضاد

rove (فعل)
گردش کردن، سرگردان شدن، پرسه زدن، راهزنی دریایی کردن، اواره شدن، ول گردیدن

لغت نامه دهخدا

ول گردیدن. [ وِ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) ول گشتن. هرزه گردی کردن. آواره بودن. بیکار بودن. دنبال کاری نرفتن.


کلمات دیگر: