کلمه جو
صفحه اصلی

مراودت

فرهنگ فارسی

( مصدر ) رفت و آمد داشتن با کسی دوستی و معاشرت داشتن جمع : مراودات . توضیح در عربی بمعنی خواستن آمده و بمعنی است .

لغت نامه دهخدا

مراودت . [ م ُ وَ / وِ دَ ] (از ع ، اِمص ) مراوده . رجوع به مراوده شود.


مراودت. [ م ُ وَ / وِ دَ ] ( از ع ، اِمص ) مراوده. رجوع به مراوده شود.

مراودة. [ م ُ وَ دَ ] ( ع مص ) کاری یا چیزی از کسی درخواستن. ( ترجمان علامه جرجانی ). از کسی درخواستن کاری و کسی را بر کاری داشتن. ( از تاج المصادر بیهقی ) ( از زوزنی ). خواستن. ( از منتهی الارب ) ( از فرهنگ نظام ). اجتهاد در طلب چیزی. ( فرهنگ خطی ). || طلب وصال کردن : راودها عن نفسها؛ طلب منها الوصال. ( از متن اللغة ). رجوع به مُراوِد شود. || مخادعت. ( ازاقرب الموارد ): راوده عن الامر؛ داراه. ( متن اللغة ).


کلمات دیگر: