کلمه جو
صفحه اصلی

مقدره

عربی به فارسی

قطرگلوله , قطردهانه تفنگ يا توپ , کاليبر , گنجايش , استعداد


فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث مقدر جمع : مقدرات .
قضا و قدر

لغت نامه دهخدا

مقدرة. [ م َ دَ رَ ] (ع اِ) قضا و قدر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).


مقدرة. [ م َ دُ رَ / م َ دَ رَ / م َ دِرَ ] (ع مص ) توانستن . قَدَر. قَدر. قُدرة. مِقدار. قِدار. قَدارة. قُدور. قُدورة. قِدران . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). || توانگر بودن . (آنندراج ). || (اِمص ، اِ) توانایی . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). قدرت و توانایی . (آنندراج ). قدرت و توانایی . ماعلیک مقدرة؛ ای قدرة. (ناظم الاطباء).
- ذومقدرة ؛ توانگر. (منتهی الارب ). مرد توانگر و مالدار و غنی . (ناظم الاطباء).


دانشنامه عمومی

مقدره (به عربی: مقدرة) یک شهرداری در الجزایر است که در استان سیدی بلعباس واقع شده است.
فهرست شهرهای الجزایر

پیشنهاد کاربران

مقدره از کلمه مقدار گرفته شده که به معنی معین ویا تعین شده میباشد و در بخش حدود که مقدار مجازات معین است بکار میرود.


کلمات دیگر: