پریشان دل . آنکه دلش پریشان بود .
دل پریشان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دل پریشان. [ دِ پ َ ] ( ص مرکب ) پریشان دل. آنکه دلش پریشان بود. پراکنده احوال :
گم کرد پی از میان ایشان
می رفت چو ابر دل پریشان.
گم کرد پی از میان ایشان
می رفت چو ابر دل پریشان.
نظامی.
پیشنهاد کاربران
دل پریش
کلمات دیگر: