کلمه جو
صفحه اصلی

وقاص

فرهنگ فارسی

گردن شکننده جنگجو

لغت نامه دهخدا

وقاص. [ وَق ْ قا ] ( ع ص ) گردن شکننده. ( غیاث اللغات ). || جنگجو. ( غیاث ) ( آنندراج ).

وقاص. [ وَق ْ قا ] ( اِخ ) سعد وقاص. از سرداران معروف عرب که در جنگ قادسیه سردار لشکر اسلام بود :
گزین سعد وقاص را با سپاه
فرستاد تا رزم جوید ز شاه.
فردوسی.
رجوع به سعد وقاص شود.

وقاص . [ وَق ْ قا ] (اِخ ) سعد وقاص . از سرداران معروف عرب که در جنگ قادسیه سردار لشکر اسلام بود :
گزین سعد وقاص را با سپاه
فرستاد تا رزم جوید ز شاه .

فردوسی .


رجوع به سعد وقاص شود.

وقاص . [ وَق ْ قا ] (ع ص ) گردن شکننده . (غیاث اللغات ). || جنگجو. (غیاث ) (آنندراج ).


پیشنهاد کاربران

ما ادری


کلمات دیگر: