متش. [ م َ ] ( ع اِ ) نقطه سپید که بر ناخن بهم رسد. || ( اِمص ) کندی بینائی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از محیطالمحیط ). || علتی در چشم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
متش. [ م َ ] ( ع مص ) به انگشت جدا کردن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نرم نرم دوشیدن ناقه را. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
متش. [ م َ ] ( ع مص ) به انگشت جدا کردن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نرم نرم دوشیدن ناقه را. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).