از پا افتادن، کم امدن، ته کشیدن
کم امدن
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
( کم آمدن ) ( مصدر ) اندک بودن ناقص شدن نا تمام بودن : ( پول ما کم آمد ) .
کاسته شدن و اندک شدن و ناقص شدن و قطع شدن و ناتمام شدن . اندک بودن
کاسته شدن و اندک شدن و ناقص شدن و قطع شدن و ناتمام شدن . اندک بودن
لغت نامه دهخدا
( کم آمدن ) کم آمدن. [ ک َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) کاسته شدن و اندک شدن و ناقص شدن و قطع شدن و ناتمام شدن. ( ناظم الاطباء ). اندک بودن. ناقص شدن. ناتمام بودن. ( فرهنگ فارسی معین ). از شماره چیزی کاسته شدن. نرسیدن به حدی که بایسته است. کافی نبودن. کفاف ندادن :
فراوان کم آمد ز ایرانیان
برآمد خروشی به درد از میان.
که بهرام بد نام آن نامور.
که یک شب کم آید همی گاه گاه.
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم.
از یک تنه گر بیشتر نباشد.
تراغم کم نیاید تا به دین دنیا همی جویی
چو دنیا را به دین دادی همان ساعت شوی کم غم.
هم کم آمد به کس نگفتم راز.
هم کم آمد چنانکه روز نخست.
فراوان کم آمد ز ایرانیان
برآمد خروشی به درد از میان.
فردوسی.
کم آمد ز لشکر یکی پرهنرکه بهرام بد نام آن نامور.
فردوسی.
نگفتی سخن جز ز نقصان ماه که یک شب کم آید همی گاه گاه.
فردوسی.
بسی رفتم پس آز اندرین پیروزگون پشکم کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم.
ناصرخسرو.
ببسیج هلا زاد و کم نیایداز یک تنه گر بیشتر نباشد.
تراغم کم نیاید تا به دین دنیا همی جویی
چو دنیا را به دین دادی همان ساعت شوی کم غم.
ناصرخسرو.
بعد یک هفته چون شمردم بازهم کم آمد به کس نگفتم راز.
نظامی.
باز چون کردم آن شمار درست هم کم آمد چنانکه روز نخست.
نظامی.
زُلول ؛ کم آمدن سیم در سختن. ( تاج المصادر بیهقی ). تهضم ؛ کم آمدن از خصم. ( منتهی الارب ).کلمات دیگر: