خوش گوشت
فارسی به انگلیسی
giving a delicious meat, whose wound is easily healed, sweetbread
sweetbread
مترادف و متضاد
خوردنی، ماکول، خوش گوشت
خوراکی، خوردنی، ماکول، خوش گوشت، چیز خوردنی
خوش گوشت، خوش خلق، خوش مزاج، خوش نیت
خوش گوشت، خوش خلق، خوش مزاج، خوش نیت
مهربان، خوشخو، ملایم، خوش گوشت، خوش قلب، خوش خلق، خوش مزاج، خوش نیت، خوش جنس
فرهنگ فارسی
آنکه جراحت تن او زود ملتحم شود یا خوش ادا خوش خلق .
لغت نامه دهخدا
خوش گوشت. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( ص مرکب ) آنکه جراحت تن او زود ملتحم شود. || خوش ادا. خوش خلق. آنکه با همه جوشد. مقابل بدگوشت. || حلال گوشت. پاکیزه گوشت. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِ مرکب ) لوزالمعده. ( یادداشت مؤلف ).
پیشنهاد کاربران
plump
کلمات دیگر: