مترادف بهی : زیبا، جمیل، قشنگ، خوب، نیک، نیکو | نیکی، خوبی، نیک بختی، کامروایی، سعادت ، صحت، سلامت، تندرستی، بهبود، شفا، عافیت، بهروزی، خیر، آبی
متضاد بهی : شقاوت، شوربختی، بدبختی
well - being, welfare, health, amelioration, improvement, recovery
(تلفظ: behi) (در قدیم) خوبی ، نیکی ، نیکویی ، تندرستی ، سلامت ، نیکبختی ، سعادت . (این کلمه چنانچه بَهی /bahi/ تلفظ شود به معنی زیبا ، نیکو و خوب است) .
زیبا، جمیل، قشنگ
خوب، نیک، نیکو
نیکی، خوبی ≠ شقاوت، شوربختی، بدبختی
نیکبختی، کامروایی، سعادت
۱. زیبا، جمیل، قشنگ
۲. خوب، نیک، نیکو
۱. نیکی، خوبی
۲. نیکبختی، کامروایی، سعادت ≠ شقاوت، شوربختی، بدبختی
۳. صحت، سلامت، تندرستی
۴. بهبود، شفا، عافیت
۵. بهروزی، خیر
۶. آبی
(بِ) (اِمر.) به ، آبی .
(بَ) [ ع . ] (ص .) 1 - نیکو، زیبا. 2 - روشن ، تابان .
مولوی (مثنوی چ خاور ص 395).
مولوی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
بهی . [ ب َ هَْ ی ْ ] (ع مص ) بهی البیت بهیاً (از باب سمع)؛ خالی و معطل شد خانه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
رودکی .
رودکی .
فردوسی .
فردوسی .
منوچهری .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
سعدی .
سلمان (از آنندراج ).
دقیقی .
فردوسی .
فردوسی .
دقیقی .
فردوسی .
فردوسی .
منوچهری .
اسدی .
اسدی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
سنایی .
نظامی .
نظامی .
سعدی .
سعدی .
رودکی .
فردوسی .
فرخی .
نظامی .
نظامی .
خاقانی .
بهی . [ ب ِ هی ی / ب ُ هی ی ] (ع اِ) ج ِ بَهو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
۱. نیکو.
۲. زیبا.
۱. خوبی؛ نیکویی.
۲. سلامت.
۳. سعادت.
به۱#NAME?
بهتر