کلمه جو
صفحه اصلی

معزز


مترادف معزز : عزتمند، عزیز، گرامی، محترم، مکرم

برابر پارسی : گرامی، ارجمند، گرانمایه

فارسی به انگلیسی

venerable, honoured, dearly esteemed

honoured, dearly esteemed


venerable


فارسی به عربی

موقر , وقور

فرهنگ اسم ها

اسم: معزز (دختر) (عربی) (تلفظ: moeazzaz) (فارسی: معزز) (انگلیسی: moeazzaz)
معنی: گرامی دارنده، عزیز کننده، ستوده شده، گرامی، ارجمند، بزرگوار، عزیز، بزرگوار و ارجمند ( زن )

مترادف و متضاد

dignified (صفت)
بزرگ، با وقار، موقر، بلند مرتبه، عالی مقام، معزز، عالیجناب

respectable (صفت)
معزز، عالیجناب، محترم، ابرومند، قابل احترام

عزتمند، عزیز، گرامی، محترم، مکرم


فرهنگ فارسی

عزت داده شده، گرامی، ارجمند، بزرگوار
( اسم ) گرامی دارنده عزیز کننده .
توانا کرده شده یا ارجمند گردانیده شده.

فرهنگ معین

(مُ عَ زِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) گرامی دارنده ، عزیز کننده .
(مُ عَ زَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) ستوده شده ، گرامی ، بزرگوار.

(مُ عَ زِّ) [ ع . ] (اِفا.) گرامی دارنده ، عزیز کننده .


(مُ عَ زَّ) [ ع . ] (اِمف .) ستوده شده ، گرامی ، بزرگوار.


لغت نامه دهخدا

معزز. [ م ُ ع َزْ زَ ] ( ع ص ) توانا کرده شده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تعزیز شود. || ارجمند گردانیده شده.( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). گرامی. عزیز داشته. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). تعظیم شده و توقیرشده و ستوده شده و سرفراز و بزرگوار و محترم و باشوکت و جلال و جاه و عزت. ( ناظم الاطباء ).
- معزز داشتن ؛ گرامی داشتن. عزیز داشتن. اکرام کردن : و چون به تنهایی خود نقل فرمود... از دار فانی به مکانی که در آنجا خلق را بزرگ می سازدو معزز می دارد... ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 307 ).

فرهنگ عمید

عزت داده شده، گرامی، ارجمند، بزرگوار.


کلمات دیگر: