معنی: موجب سعادت دین، ( موجب )، نیک بختی دین، ( اَعلام ) سَعدالدین وراوینی [قرن هجری] ادیب ایرانی، مترجم مرزبان نامه از زبان طبری به فارسی، ( در اعلام ) نام چند تن از مشاهیر، از جمله سَعدالدین وراوینی نویسنده و دانشمند قرن هفتم هجری قمری صاحب کتابِ ' مرزبان نامه '
سعدالدین
فرهنگ اسم ها
معنی: موجب سعادت دین، ( موجب )، نیک بختی دین، ( اَعلام ) سَعدالدین وراوینی [قرن هجری] ادیب ایرانی، مترجم مرزبان نامه از زبان طبری به فارسی، ( در اعلام ) نام چند تن از مشاهیر، از جمله سَعدالدین وراوینی نویسنده و دانشمند قرن هفتم هجری قمری صاحب کتابِ ' مرزبان نامه '
(تلفظ: saedoddin) (عربی) (موجب) نیک بختی دین ؛ (در اعلام) نام چند تن از مشاهیر ، از جمله سَعدالدین وراوینی نویسنده و دانشمند قرن هفتم هجری قمری صاحب کتابِ ' مرزبان نامه '.
فرهنگ فارسی
مسعود بن علی الابهری . ملقب به نظام الملک . تکش خان او را وزارت داد و او در این شغل باصلاح کارها پرداخت و کار ملک را منظم کرد سرانجام بزخم کارد ملاحده بقتل رسیده .
محمد بن علی مستوفی ساوجی (مقت.۷۱۱ه.ق. ) غازان ابلخان ایران در اواخر سال ۶۹۷ هنگامی که از تبریز بعزم قشلاق بطرف بغداد میرفت در او جان سمت وزارت و صاحب دیوانی را بدو داد و نیابت وزارت را بعهده رشیدالدین فضل الله واگذاشت و آن دو بمعیت یکدیگر باداره ممالک غازانی مشغول شدند . پس از جلوس اولجاتیو ( ۷٠۳ ) وی خواجه رشیدالدین را بصدارت و خواجه سعد الدین را بمشارکت او در امور دیوانی و وزارتی گماشت . در سال ۷۱۱ نقاری بین دو وزیر دست داد و بتحریک مفسدان سلطان بر او متغیر گردید و در دهم شوال همان سال ویرا با چند تن از نواب او در حوالی بغداد بقتل رسانیدند .
هروی از فضلا و شعرای زمان سابق و معاشر شمسی طبسی و پوربهای جامی شاگرد او بوده و خواجه عزالدین فریومدی را که در زمان چنگیزخان وزیر خراسان بود مداحی نموده وفاتش در سنه تسع و اربع و ستمائه واقع شده .
لغت نامه دهخدا
سعدالدین . [ س َ دُدْ دی ] (اِخ ) ابن محمد عبداﷲ دیری . در بیت المقدس متولد شد سپس بمصر رفت و قضاوت آنجا بعهده او واگذار شد (842 هَ .ق .) و مدت 25 سال باین شغل منصوب بود. پس نابینا شد و از قضا معزول گردید. و بمصر درگذشت . او راست : الحبس فی التهمة. الهام المارقة فی کبدالزنادقة. تکمله ٔ شرح الهدایه للسروجی . کواکب النیرات . شرح العقائد النسفیه . (اعلام زرکلی ج 1 ص 363).
سعدالدین . [ س َ دُدْ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان برکال بخش بردسکن شهرستان کاشمر. دارای 1493 تن سکنه و آب آن از قنات و محصول آن غلات ، منداب ،زیره و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
سعدالدین . [ س َ دُدْ دی ] (اِخ ) عوفی نام او را اسعدبن شهاب ضبط کرده است و گوید اگرچه از معارف بخارا بود او در آخر عمر تمتع و تنعم دنیاوی نداشت و عمر خود را بر خدمت درویشان و اهل دل صرف کرد. قصیده ای از او آورده است و این بیت از آن قصیده است :
دل در برم ز غصه بجان آمد از تنم
وز دست تن بجان نخرد باز یک تنم .
رجوع به لباب الالباب ج 1 صص 190 - 195 شود.
سعدالدین . [ س َ دُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن المؤیدبن ابی بکر عبداﷲبن ابی الحسن علی بن محمد حمویة الجوینی معروف به حمویی نسبت به جد اعلای ایشان حمویة بتشدید میم بر وزن شبویه . پسر ابن حمویة ابوعبداﷲ محمدبن حمویه ٔ جوینی از کبار مشایخ طریقت بود و در سنه ٔ 532 هَ .ق . در نیشابور وفات یافت و در بحرآباد جوین مدفون شد. و شیخ سعدالدین صاحب ترجمه ای از اشهر مشاهیر صوفیه عصر خود و از جمله اصحاب شیخ نجم الدین کبری بوده است و در سال 650 بروایت مشهور یا 649 یا 658 یا 665 هَ .ق . وفات یافت و قبر وی نیز در بحرآباد جوین است . (از حاشیه شدالازار ص 459).
سعدالدین . [ س َ دُدْ دی ] (اِخ ) محمود شبستری . رجوع به شبستری شود.
سعدالدین . [ س َ دُدْ دی ] (اِخ ) مسعود عمر تفتازانی . رجوع به سعدالدین تفتازانی و تفتازانی شود.
دوش بوقت سحر جان تو هم جان تو
کز غم تو خون فشاند دیده ٔ هجران تو
جمع بد احوال من چونکه بدیدم رخت
کرد پریشان مرا زلف پریشان تو
تا دل مسکین من مسکن مهر تو شد
چشمه ٔ چشمم گشاد چاه زنخدان تو.
(از لباب الالباب ج 2 ص 291 تا ص 295).
اگر کنی ز برای مجوس کناسی
و گر کنی ز برای جهود گل کاری
در این دو کار کریه اینقدر کراهت نیست
در این دو شغل خسیس آن مثابه دشواری
که در سلام فرومایگان صدرنشین
بروی سینه نهی دست و سر فرود آری .
(مجالس النفایس صص 141 - 142).
سعدالدین . [ س َ دُدْ دی ] (اِخ ) مسعودبن علی الابهری . ملقب به نظام الملک .تکش خان او را وزارت داد و او در این شغل به اصلاح کارها پرداخت و کار ملک را منظم کرد سرانجام بزخم کاردملاحده بقتل رسید. (از دستورالوزراء صص 231 - 232).
بصانعی که تصاویر کاینات حدوث
ز کلک صنع بیک قطره آب می بندد
چو نعل مه را در آتش شفق انداخت
سپهر را بخط حکم خواب می بندد
کمال عزت او از جلال استغنا
کسوف وحشت بر آفتاب می بندد
که دست فرقت تو ای جمال دولت و دین
مرا به هر مژه ای درّ ناب می بندد.
(از لباب الالباب ج 1 ص 518 و 519).
ای زلف تو رنگ برده و بوی از مشک
چوگان شده و برده بسی گوی از مشک
یک موی که از فرق تو افتد بزمین
فرقش نکندکسی بیک موی از مشک .
(از لباب الالباب ج 2 ص 383).
سعدالدین . [ س َدُدْ دی ] (اِخ ) قتلق . عالمی متبحر بود. حمداﷲ مستوفی نویسد: غازان خان و امراء لشکریان او بر دست او مسلمان شدند در ماه محرم الحرام (728) در قزوین بسن هشتاد و چند سالگی درگذشت . (از رجال حبیب السیر ص 29).
صبح است ای بت گلروی می بیار
تا روح پروریم از آن راح خوشگوار
گه چنگ زنیم بدان زلف مشگبوی
گه بوسه برکنیم از آن لعل آبدار.
(از مجمعالفصحاء ج 1 ص 248).
دل در برم ز غصه بجان آمد از تنم
وز دست تن بجان نخرد باز یک تنم.
رجوع به لباب الالباب ج 1 صص 190 - 195 شود.
سعدالدین. [ س َ دُدْ دی ] ( اِخ ) اسعد بخاری سمرقندی عوفی در لباب الالباب نام او را ذکر کرده و این ابیات را از او آورده است :
ای زلف تو رنگ برده و بوی از مشک
چوگان شده و برده بسی گوی از مشک
یک موی که از فرق تو افتد بزمین
فرقش نکندکسی بیک موی از مشک.
سعدالدین. [ س َ دُدْ دی ] ( اِخ ) دهی از دهستان برکال بخش بردسکن شهرستان کاشمر. دارای 1493 تن سکنه و آب آن از قنات و محصول آن غلات ، منداب ،زیره و پنبه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
سعدالدین. [ س َ دُدْ دی ] ( اِخ ) ابن محمد عبداﷲ دیری. در بیت المقدس متولد شد سپس بمصر رفت و قضاوت آنجا بعهده او واگذار شد ( 842 هَ.ق. ) و مدت 25 سال باین شغل منصوب بود. پس نابینا شد و از قضا معزول گردید. و بمصر درگذشت. او راست : الحبس فی التهمة. الهام المارقة فی کبدالزنادقة. تکمله شرح الهدایه للسروجی. کواکب النیرات. شرح العقائد النسفیه. ( اعلام زرکلی ج 1 ص 363 ).
سعدالدین. [ س َدُدْ دی ] ( اِخ ) قتلق. عالمی متبحر بود. حمداﷲ مستوفی نویسد: غازان خان و امراء لشکریان او بر دست او مسلمان شدند در ماه محرم الحرام ( 728 ) در قزوین بسن هشتاد و چند سالگی درگذشت. ( از رجال حبیب السیر ص 29 ).
سعدالدین. [ س َ دُدْ دی ] ( اِخ ) محمدبن المؤیدبن ابی بکر عبداﷲبن ابی الحسن علی بن محمد حمویة الجوینی معروف به حمویی نسبت به جد اعلای ایشان حمویة بتشدید میم بر وزن شبویه. پسر ابن حمویة ابوعبداﷲ محمدبن حمویه جوینی از کبار مشایخ طریقت بود و در سنه 532 هَ.ق. در نیشابور وفات یافت و در بحرآباد جوین مدفون شد. و شیخ سعدالدین صاحب ترجمه ای از اشهر مشاهیر صوفیه عصر خود و از جمله اصحاب شیخ نجم الدین کبری بوده است و در سال 650 بروایت مشهور یا 649 یا 658 یا 665 هَ.ق. وفات یافت و قبر وی نیز در بحرآباد جوین است. ( از حاشیه شدالازار ص 459 ).
دانشنامه عمومی
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان کویر قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱٬۹۶۵ نفر (۵۳۳خانوار) بوده است.
اغلب درآمد مردم این روستا از راه کشاورزی و با برداشت پسته تأمین می شود.سعدالدین مرکز چندین روستای اطراف خود است و زمینهای زیر کشت پسته فراوانی دارد.علاوه بر کشاورزی,دامداری نیز تا حدودی دیده می شود.