دِلاریس - واژه مشتق مرکب فارسی - نام دخترانه
دل: واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) -
قلب، سُوَیدا، جان، روح - درون، ضمیر، باطن، سِرشت، نیّت، اندیشه، وِجدان
ا: حرف ندا یا حرفی برای صدا کردن کسی
مانند: خدایا، جانا، پادشاها، حافظا، سعدیا
ریس: بُن فعل ریسیدن - بافته، تنیده، پیچیده و تابیده
معنی: پیوند دهنده دل ها، رُفوگرِ دلخوری و رنجدیدگی، آشتی، صلح، سازش، توافق - همدلی، دوستی، رفاقت، مهربانی، بزرگواری -
عاشق پیشه، عاشق کُش، دلبند، دلکش، طناز، لَوَند، معشوق، جانان، دلارام،
دلبر، دلربا، دلفریب، عشوه گر، کرشمه گر، فریبنده، دلنشین، گیرا، کاریزما! -
دوست داشتنی، خواستنی، عزیز دل، نازنین، نورچشمی!، عزیز دُرّ دانه ( عزیز دُرّ دونه ) ، سوگلی -
بامزه، شیرین، بانمک، تو دل برو - خوشمزه، جیگر، خوشمل!