کلمه جو
صفحه اصلی

فرساد

فرهنگ اسم ها

اسم: فرساد (پسر) (فارسی) (تلفظ: farsād) (فارسی: فَرساد) (انگلیسی: farsad)
معنی: حکیم، دانشمند، دانا، عاقل، نام درختی ( توت )، [از برساخته های دساتیر ـ برهان چ، معین]، ( از برساخته های دساتیر ـ برهان چ معین )

(تلفظ: farsād) حکیم ، دانشمند ، دانا ، عاقل ، نام درختی (توت) ، (از برساخته‌های دساتیر ـ برهان چ. معین) .


فرهنگ فارسی

حکیم و دانشمند را گویند نام درختی است که آن را توت گویند .

لغت نامه دهخدا

فرساد. [ ف َ ] ( ص ) حکیم و دانشمند را گویند. ( برهان ) . دانا و دانشمند و حکیم و عاقل. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) نام درختی است که آن را توت گویند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به فرصاد شود.

پیشنهاد کاربران

فرساد . . . . . .
به پژوهش . . . . . اهنجیده . از واژه فرسودن است. . در چم دانا . . . . چرا که با فرسوده شدن . . . . انسان دانا تر نیز میشود. . . با کهنسال شدن خرد نیز افزون میشود. . . . فرسوده شدن گاهی با پیر شدن و فرتوت شدن نیز برابر میشود . . . . فرسودگی و پیری کم و بیش برابر است . . . . به درخت توت . . . . فرساد هم میگویند چرا که این درخت زندگی دراز دارد و بسیار کهنسال میشود. . . . از اینرو گذشتگان چیره دست واژه پردازمان به این درخت توت یا فرساد نام داده اند. . . . . .

اروین

بزرگوار


کلمات دیگر: