دوستار
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
هاوی
فرهنگ اسم ها
اسم: دوستار (پسر) (فارسی) (تلفظ: dustār) (فارسی: دوستار) (انگلیسی: dustar)
معنی: یار، رفیق، دوستدار، دارای علاقه، علاقه مند
معنی: یار، رفیق، دوستدار، دارای علاقه، علاقه مند
(تلفظ: dustār) دوست دار ، دارای علاقه ، علاقهمند .
فرهنگ فارسی
( صفت ) یار رفیق دوستدار .
لغت نامه دهخدا
دوستار. ( نف مرکب ) دوستدار. ( آنندراج ). دوست دارنده و دوست و رفیق و خیرخواه از روی محبت و عشق. ( از ناظم الاطباء ). مخفّف دوستدار و آن خود مخفف دوست دارنده است. آنکه دوست دارد. محب. طرفدار. خواهان. سابقاً در مکاتبات با سفارتخانه ها بجای بنده و ارادتمند دوستار می نوشتند. ( از یادداشت مؤلف ) :
هر آن کس که باشد مرا دوستار
چنانم من او را چو پروردگار.
که او را نباشد کسی دوستار.
چو خاقان یکی خویش و یارش بود.
خیره نیند خلق جهان دوستار او.
دشمن خویشیم هر دودوستار انجمن.
چون بدین اندر محمد را بباشی دوستار
رسمها بوجهل وار اندر جهالت چیست پس.
کسی نیست جز دوستار علی.
جز تو نبود یار به بحر وبه بر مرا.
همه ساله در بند کارش بُدم.
به از دوستاری که غافل بود.
ستایش سرایان نه یار تو اند
ملامت کنان دوستار تواند.
عفریت دوستار تو و دستیار تست
جبریل دستیار من و دوستار من.
هر آن کس که باشد مرا دوستار
چنانم من او را چو پروردگار.
فردوسی.
هراسان بود مردم سخت کارکه او را نباشد کسی دوستار.
فردوسی.
به ایران بسی دوستارش بودچو خاقان یکی خویش و یارش بود.
فردوسی.
همواره دوستار کم آزاری و کرم خیره نیند خلق جهان دوستار او.
فرخی.
من ترا مانم بعینه تو مرا مانی درست دشمن خویشیم هر دودوستار انجمن.
منوچهری.
من دوست باشم دوستاران او را [ خلیفه را ]. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315 ). همیشه بنده و دوستار یگانه بوده است خداوند را. [ حصیری ]. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 166 ).چون بدین اندر محمد را بباشی دوستار
رسمها بوجهل وار اندر جهالت چیست پس.
ناصرخسرو.
از امت سزای بزرگی و فخرکسی نیست جز دوستار علی.
ناصرخسرو.
من دوستار خویش گمان بردمت همی جز تو نبود یار به بحر وبه بر مرا.
ناصرخسرو.
کجا آنکه من دوستارش بدم همه ساله در بند کارش بُدم.
نظامی.
اگر خصم جان تو عاقل بودبه از دوستاری که غافل بود.
ستایش سرایان نه یار تو اند
ملامت کنان دوستار تواند.
سعدی ( از امثال و حکم ).
رجوع به دوستدار شود. || ( ن مف مرکب ) آنکه او را دوست دارند. محبوب. حبیب. ( یادداشت مؤلف ) : عفریت دوستار تو و دستیار تست
جبریل دستیار من و دوستار من.
ناصرخسرو.
فرهنگ عمید
= دوستدار
دوستدار#NAME?
کلمات دیگر: