کنایه ازبی باک، پردل، دلاور
جگراور
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( جگرآور ) ( ~. وَ ) (ص فا. ) پردل ، دلیر.
فرهنگ عمید
( جگرآور ) بی باک، پردل، دلاور.
پیشنهاد کاربران
شجاع
دلبر
طاقت فرسا
جگر آور : پر دل و با شهامت ، دلاور
"و مادر حسنک زنی بود سخت جگر آور. "
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۳۶.
"و مادر حسنک زنی بود سخت جگر آور. "
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۳۶.
کلمات دیگر: