کلمه جو
صفحه اصلی

تبطل

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) کاهلی کردن تنبلی کردن . ۲- ( اسم ) کاهلی بیکارگی تن آسایی . جمع : تبطلات .

فرهنگ معین

(تَ بَ طُّ ) [ ع . ] (اِمص . )کاهلی ، بیکارگی .
( ~. ) [ ع . ] (مص ل . ) شجاع و دلیر شدن .

(تَ بَ طُّ) [ ع . ] (اِمص .)کاهلی ، بیکارگی .


( ~.) [ ع . ] (مص ل .) شجاع و دلیر شدن .


لغت نامه دهخدا

تبطل. [ ت َ ب َطْ طُ ] ( ع مص ) شجاع و دلیر گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تشجع. ( اقرب الموارد ). || بطالت دوست شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تداول باطل : تبطلوا بینهم ؛ ای تداولوا الباطل ؛ یعنی گرفتند باطل را نوبت بنوبت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).


کلمات دیگر: