(حَ شَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - خرمای بد، خرمای بسیار پست . ۲ - سخن ناسودمند.
حشف
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
حشف . [ ح َ ش َ ] (ع اِ) خرمای بد. خرمای زبون و تباه . خرمای جلک . (مهذب الاسماء). بدترین خرما. خرمای ضعیف بی خسته یا خشک . و در مثل است : حشفاً و سوءکیلة. (منتهی الارب ). هم بد و هم کم . (از اقرب الموارد). || پستان خشک . (منتهی الارب ). پستان فرسوده . || ثمر مقل آنگاه که خشک شود. || ج ِ حَشَفة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حشف. [ ح َ ] ( ع مص ) خرمای بد آوردن نخل.
حشف. [ ح َ ش َ ] ( ع اِ ) خرمای بد. خرمای زبون و تباه. خرمای جلک. ( مهذب الاسماء ). بدترین خرما. خرمای ضعیف بی خسته یا خشک. و در مثل است : حشفاً و سوءکیلة. ( منتهی الارب ). هم بد و هم کم. ( از اقرب الموارد ). || پستان خشک. ( منتهی الارب ). پستان فرسوده. || ثمر مقل آنگاه که خشک شود. || ج ِ حَشَفة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
حشف. [ ح َ ] ( ع اِ ) نان خشک. ( آنندراج ).
حشف. [ ح َ ش َ ] ( ع اِ ) خرمای بد. خرمای زبون و تباه. خرمای جلک. ( مهذب الاسماء ). بدترین خرما. خرمای ضعیف بی خسته یا خشک. و در مثل است : حشفاً و سوءکیلة. ( منتهی الارب ). هم بد و هم کم. ( از اقرب الموارد ). || پستان خشک. ( منتهی الارب ). پستان فرسوده. || ثمر مقل آنگاه که خشک شود. || ج ِ حَشَفة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
حشف. [ ح َ ] ( ع اِ ) نان خشک. ( آنندراج ).
حشف . [ ح َ ] (ع اِ) نان خشک . (آنندراج ).
حشف . [ ح َ ] (ع مص ) خرمای بد آوردن نخل .
کلمات دیگر: