چخ
فارسی به انگلیسی
dirt
فرهنگ فارسی
( اسم ) چرک ریم .
جنگ و تعدی ٠ یا خصومت ٠ یا بر روی کسی جستن را نیز گفته اند . یا بمعنی چرک و ریم هم آمده است .
جنگ و تعدی ٠ یا خصومت ٠ یا بر روی کسی جستن را نیز گفته اند . یا بمعنی چرک و ریم هم آمده است .
فرهنگ معین
(چَ) (اِ.) غلاف کارد، شمشیر و مانند آن .
( ~.) (اِمص .) 1 - کوشش ، سعی . 2 - خصومت ، جنگ .
( ~.) (اِ.) چرک ، ریم .
(چِ ) (اِصت . ) کلمه ای است که برای نهیب زدن به سگ و راندن او گویند.
(چَ ) (اِ. ) غلاف کارد، شمشیر و مانند آن .
( ~. ) (اِمص . ) ۱ - کوشش ، سعی . ۲ - خصومت ، جنگ .
( ~. ) (اِ. ) چرک ، ریم .
(چَ ) (اِ. ) غلاف کارد، شمشیر و مانند آن .
( ~. ) (اِمص . ) ۱ - کوشش ، سعی . ۲ - خصومت ، جنگ .
( ~. ) (اِ. ) چرک ، ریم .
(چِ) (اِصت .) کلمه ای است که برای نهیب زدن به سگ و راندن او گویند.
لغت نامه دهخدا
چخ . [ چ ِ / چ َ ] (صوت ) کلمه ای که بدان سگ را دور کنند. (ناظم الاطباء). لفظی است که با آن سگ را میرانند. (فرهنگ نظام ). کلمه ای که عتاب کردن سگ را بکار رود؛ یعنی دور شو، گم شو. آوازی برای راندن سگ . کلمه ای است راندن سگ را. مقابل : بیاه ! بیاه ! که برای خواندن سگ است . باین معنی بفتح «چ » نیز متداول بوده و اکنون بیشتر به کسر «چ » تلفظ شود :
عدوی جاه ترا بخت چون نهاز شده است
بپای خویش همی آردش سوی مسلخ
عدوی تو چو سگان بر در تو آمده بود
زمانه بانگ زدش کای لعین ازین در چخ .
عدوی جاه ترا بخت چون نهاز شده است
بپای خویش همی آردش سوی مسلخ
عدوی تو چو سگان بر در تو آمده بود
زمانه بانگ زدش کای لعین ازین در چخ .
سوزنی .
چخ. [ چ َ ] ( اِ ) غلاف کارد و شمشیر و مانند آنرا گویند. ( برهان ). غلاف کارد و شمشیر و امثال آن. ( انجمن آرا ) ( فرهنگ نظام ).غلاف کارد و شمشیر و خنجر و امثال آن باشد. ( جهانگیری ) ( شعوری ). غلاف کارد و شمشیر. ( آنندراج ). غلاف کارد و شمشیر و جز آن. جلد شمشیر و جز آن. ( ناظم الاطباء ).جلد شمشیر و خنجر و کارد و غیره. نیام :
ز چرم کرگدن سازند و یشک پیل ازین پس چخ
که خام گاو و چوب بید خام آمد نگهبانش.
رجوع به چخیدن شود. || بمعنی چرک و ریم هم آمده است. ( برهان ). چرک وریم. ( ناظم الاطباء ).
چخ. [ چ ِ / چ َ ] ( صوت ) کلمه ای که بدان سگ را دور کنند. ( ناظم الاطباء ). لفظی است که با آن سگ را میرانند. ( فرهنگ نظام ). کلمه ای که عتاب کردن سگ را بکار رود؛ یعنی دور شو، گم شو. آوازی برای راندن سگ. کلمه ای است راندن سگ را. مقابل : بیاه ! بیاه ! که برای خواندن سگ است. باین معنی بفتح «چ » نیز متداول بوده و اکنون بیشتر به کسر «چ » تلفظ شود :
عدوی جاه ترا بخت چون نهاز شده است
بپای خویش همی آردش سوی مسلخ
عدوی تو چو سگان بر در تو آمده بود
زمانه بانگ زدش کای لعین ازین در چخ.
ز چرم کرگدن سازند و یشک پیل ازین پس چخ
که خام گاو و چوب بید خام آمد نگهبانش.
مختاری ( در صفت شمشیر، از انجمن آرا ).
|| جنگ و تعدی. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). جنگ. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).ستیزه بود. ( جهانگیری ) ( شعوری ). ستیزه کردن. در این صورت اسم مصدر چخیدن است. ( فرهنگ نظام ). || خصومت. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).رجوع به چخیدن شود. || بر روی کسی جستن را نیز گفته اند. ( برهان ). جستن بر روی کسی. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) چخیدن باشد چون کوشیدن. ( فرهنگ اسدی ). بمعنی کوشش و کوشیدن بجلدی و چابکی هم هست. ( برهان ). بمعنی کوشش آمده. ( جهانگیری ). کوشش بجلدی و چابکی. ( ناظم الاطباء ). سعی و کوشش. ( شعوری ).رجوع به چخیدن شود. || بمعنی چرک و ریم هم آمده است. ( برهان ). چرک وریم. ( ناظم الاطباء ).
چخ. [ چ ِ / چ َ ] ( صوت ) کلمه ای که بدان سگ را دور کنند. ( ناظم الاطباء ). لفظی است که با آن سگ را میرانند. ( فرهنگ نظام ). کلمه ای که عتاب کردن سگ را بکار رود؛ یعنی دور شو، گم شو. آوازی برای راندن سگ. کلمه ای است راندن سگ را. مقابل : بیاه ! بیاه ! که برای خواندن سگ است. باین معنی بفتح «چ » نیز متداول بوده و اکنون بیشتر به کسر «چ » تلفظ شود :
عدوی جاه ترا بخت چون نهاز شده است
بپای خویش همی آردش سوی مسلخ
عدوی تو چو سگان بر در تو آمده بود
زمانه بانگ زدش کای لعین ازین در چخ.
سوزنی.
چخ . [ چ َ ] (اِ) غلاف کارد و شمشیر و مانند آنرا گویند. (برهان ). غلاف کارد و شمشیر و امثال آن . (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ).غلاف کارد و شمشیر و خنجر و امثال آن باشد. (جهانگیری ) (شعوری ). غلاف کارد و شمشیر. (آنندراج ). غلاف کارد و شمشیر و جز آن . جلد شمشیر و جز آن . (ناظم الاطباء).جلد شمشیر و خنجر و کارد و غیره . نیام :
ز چرم کرگدن سازند و یشک پیل ازین پس چخ
که خام گاو و چوب بید خام آمد نگهبانش .
|| جنگ و تعدی . (برهان ) (ناظم الاطباء). جنگ . (انجمن آرا) (آنندراج ).ستیزه بود. (جهانگیری ) (شعوری ). ستیزه کردن . در این صورت اسم مصدر چخیدن است . (فرهنگ نظام ). || خصومت . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).رجوع به چخیدن شود. || بر روی کسی جستن را نیز گفته اند. (برهان ). جستن بر روی کسی . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) چخیدن باشد چون کوشیدن . (فرهنگ اسدی ). بمعنی کوشش و کوشیدن بجلدی و چابکی هم هست . (برهان ). بمعنی کوشش آمده . (جهانگیری ). کوشش بجلدی و چابکی . (ناظم الاطباء). سعی و کوشش . (شعوری ).
رجوع به چخیدن شود. || بمعنی چرک و ریم هم آمده است . (برهان ). چرک وریم . (ناظم الاطباء).
ز چرم کرگدن سازند و یشک پیل ازین پس چخ
که خام گاو و چوب بید خام آمد نگهبانش .
مختاری (در صفت شمشیر، از انجمن آرا).
|| جنگ و تعدی . (برهان ) (ناظم الاطباء). جنگ . (انجمن آرا) (آنندراج ).ستیزه بود. (جهانگیری ) (شعوری ). ستیزه کردن . در این صورت اسم مصدر چخیدن است . (فرهنگ نظام ). || خصومت . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).رجوع به چخیدن شود. || بر روی کسی جستن را نیز گفته اند. (برهان ). جستن بر روی کسی . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) چخیدن باشد چون کوشیدن . (فرهنگ اسدی ). بمعنی کوشش و کوشیدن بجلدی و چابکی هم هست . (برهان ). بمعنی کوشش آمده . (جهانگیری ). کوشش بجلدی و چابکی . (ناظم الاطباء). سعی و کوشش . (شعوری ).
رجوع به چخیدن شود. || بمعنی چرک و ریم هم آمده است . (برهان ). چرک وریم . (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
غلاف کارد یا شمشیر.
=چِغ
کلمه ای که هنگام نهیب زدن به سگ و دور کردن آن می گویند.
۱. =چخیدن
۲. (اسم مصدر ) جنگ و ستیز.
۳. (اسم مصدر ) سعی و کوشش.
=چخین
=چِغ
کلمه ای که هنگام نهیب زدن به سگ و دور کردن آن می گویند.
۱. =چخیدن
۲. (اسم مصدر ) جنگ و ستیز.
۳. (اسم مصدر ) سعی و کوشش.
=چخین
غلاف کارد یا شمشیر.
۱. =چخیدن
۲. (اسم مصدر) جنگ و ستیز.
۳. (اسم مصدر) سعی و کوشش.
چخین#NAME?
کلمهای که هنگام نهیب زدن به سگ و دور کردن آن میگویند.
چِغ#NAME?
دانشنامه عمومی
هس؛ نام درختی است.
گویش مازنی
صوت پرخاش گرانه برای راندن سگ گاه در مقام توهین و تحقیر افراد ...
زمین باتلاقی
۱صوتی برای ساکت کردن سگی که پارس کند ۲صوتی که در باور عامه ...
/cheKh/ صوت پرخاش گرانه برای راندن سگ گاه در مقام توهین و تحقیر افراد نیز گفته شود & زمین باتلاقی & صوتی برای ساکت کردن سگی که پارس کند - صوتی که در باور عامه جهت مهار آتش و خاموش کردن صدای آن مؤثر است
جدول کلمات
غلاف کارد و شمشیر, لانه پرندگان
پیشنهاد کاربران
غلاف شمشیر
یکی از آرش های این واژه که به تازگی جا افتاده فنا است.
یک چیزی به چُخ رفت=یک چیزی به فنا رفت
یک چیزی به چُخ رفت=یک چیزی به فنا رفت
کلمات دیگر: