bolus, dollop, loaf, lump, pat, pellet, roll
چونه
فارسی به انگلیسی
cake of dough, pat
مترادف و متضاد
قالب، چونه، دست زدن اهسته
چونه
فرهنگ فارسی
مقداری ازخمیر آردگندم که یک نان از آن بپزند
( اسم ) ۱ - واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد . ۲ - گلوله ای از هر نوع خمیر .
مخفف چانه است چانه ٠ زنخ
( اسم ) ۱ - واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد . ۲ - گلوله ای از هر نوع خمیر .
مخفف چانه است چانه ٠ زنخ
فرهنگ معین
(نِ ) (اِ. ) ۱ - واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد. ۲ - گلوله از هر نوع خمیر.
لغت نامه دهخدا
چونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) گنده ومقداری از خمیر آرد که جهت پختن یک قرص نان آماده شده باشد. (ناظم الاطباء). خمیری که برای پختن نان گلوله شده باشد. (فرهنگ نظام ). واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد. (از فرهنگ فارسی معین ). || گلوله ای از هر نوع خمیر.
چونه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) گنده ومقداری از خمیر آرد که جهت پختن یک قرص نان آماده شده باشد. ( ناظم الاطباء ). خمیری که برای پختن نان گلوله شده باشد. ( فرهنگ نظام ). واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد. ( از فرهنگ فارسی معین ). || گلوله ای از هر نوع خمیر.
چونه. [ ن ِ ] ( اِ ) ( در تداول عامه ) مخفف چانه است. چانه. زنخ. ( فرهنگ لغات عامیانه ، تألیف سیدمحمدعلی جمال زاده ).
چونه. [ ن َه ْ ] ( هندی ، اِ ) آهک باشد. ( فرهنگ سروری ). مأخوذ از هندی ، آهک زنده. ( ناظم الاطباء ) :
سرخی رویش ز سرخه منکرش
چونه و فوفل شده رنگ آورش.
چونه. [ ن ِ ] ( اِ ) ( در تداول عامه ) مخفف چانه است. چانه. زنخ. ( فرهنگ لغات عامیانه ، تألیف سیدمحمدعلی جمال زاده ).
چونه. [ ن َه ْ ] ( هندی ، اِ ) آهک باشد. ( فرهنگ سروری ). مأخوذ از هندی ، آهک زنده. ( ناظم الاطباء ) :
سرخی رویش ز سرخه منکرش
چونه و فوفل شده رنگ آورش.
خسرو ( از فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی ).
ودر نسخه حسین وفائی به معنی یکبار آمده این معنی غریب است و ظاهراً با معنی چاره خلط شده است.چونه . [ ن َه ْ ] (هندی ، اِ) آهک باشد. (فرهنگ سروری ). مأخوذ از هندی ، آهک زنده . (ناظم الاطباء) :
سرخی رویش ز سرخه منکرش
چونه و فوفل شده رنگ آورش .
ودر نسخه ٔ حسین وفائی به معنی یکبار آمده این معنی غریب است و ظاهراً با معنی چاره خلط شده است .
سرخی رویش ز سرخه منکرش
چونه و فوفل شده رنگ آورش .
خسرو (از فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی ).
ودر نسخه ٔ حسین وفائی به معنی یکبار آمده این معنی غریب است و ظاهراً با معنی چاره خلط شده است .
چونه . [ ن ِ ] (اِ) (در تداول عامه ) مخفف چانه است . چانه . زنخ . (فرهنگ لغات عامیانه ، تألیف سیدمحمدعلی جمال زاده ).
گویش مازنی
چانه
/choone/ چانه
پیشنهاد کاربران
در زبان لری بختیاری به معنی
چانه. چانه زدن. حرف زدن. چانه
خمیر جهت پخت نان
چانه. چانه زدن. حرف زدن. چانه
خمیر جهت پخت نان
کلمات دیگر: