( صفت اسم ) ج تابع . ۱- پیروان پسروان . ۲- چاکران . ۳- رعایا: (( از تبع. دولت ... است . ) ) توضیح این کلمه در فارسی بجای مفرد استعمال شود و غیر فصیح استمانند: طلبه کسبه عمله.
تبعت
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(تَ بِ عَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - نتیجه ناگوار، نتیجه بد. ۲ - رنج ، سختی .
لغت نامه دهخدا
تبعت. [ ت َب ِ ع َ ] ( ع اِ ) تبعة. عاقبت بد : خواجه بدیوان وزارت آمد و احمد را بخواندند سخت بترسید از تبعتی دیگر که بدو بازخورد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 268 و چ فیاض ص 267 ). بعجب بماندم از حرص و مناقشت با یکدیگر و چندین وزر و وبال و حساب و تبعت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371 ). افتادم و خاستم و بسیار نرم و درشت دیدم و بیست سال برآمد و هنوز در تبعت آنم. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 615 ). اگر از تبعت آن بسلامت بجهد کاری تمام...باشد. ( کلیله و دمنه ). چون صورت حال بشنید معلوم کرد که آن زلت چندان تبعت و زحیر ندارد و آن جنایت اثم کبیر نه. ( مقامات حمیدی ). رجوع به تبعة شود.
تبعة. [ ت َ ب ِ ع َ ] ( ع اِ ) تباعة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عاقبت بد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ نظام ): و حسن نیز بالتبع از تبعة آن خائف گشت واز پدر هراسان شد. ( جهانگشای جوینی ). تبعت. رجوع به تباعه و تبعات و تبعت شود. || گناه. ( فرهنگ نظام ). کار بد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || سیاست. || شکنجه. ( ناظم الاطباء ).
تبعة. [ ت َ ب َ ع َ ] ( اِخ ) پشته ای است در حلذان طائف ، در آن پشته نقبها است. هر نقب بمسافت یک ساعت راه و در آن نقب شمشیرهای عادی و مهره ها یافت میشود و چنان پندارند که آنجا گورهای مردم عاد است و آن موضع را بزرگ شمارند و ساکنان آن از بنونصربن معاویه اند. زمخشری گوید: تبعه موضعی است به نجد. ( معجم البلدان ).
تبعة. [ ت َ ب ِ ع َ ] ( ع اِ ) تباعة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عاقبت بد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ نظام ): و حسن نیز بالتبع از تبعة آن خائف گشت واز پدر هراسان شد. ( جهانگشای جوینی ). تبعت. رجوع به تباعه و تبعات و تبعت شود. || گناه. ( فرهنگ نظام ). کار بد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || سیاست. || شکنجه. ( ناظم الاطباء ).
تبعة. [ ت َ ب َ ع َ ] ( اِخ ) پشته ای است در حلذان طائف ، در آن پشته نقبها است. هر نقب بمسافت یک ساعت راه و در آن نقب شمشیرهای عادی و مهره ها یافت میشود و چنان پندارند که آنجا گورهای مردم عاد است و آن موضع را بزرگ شمارند و ساکنان آن از بنونصربن معاویه اند. زمخشری گوید: تبعه موضعی است به نجد. ( معجم البلدان ).
تبعت . [ ت َب ِ ع َ ] (ع اِ) تبعة. عاقبت بد : خواجه بدیوان وزارت آمد و احمد را بخواندند سخت بترسید از تبعتی دیگر که بدو بازخورد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 268 و چ فیاض ص 267). بعجب بماندم از حرص و مناقشت با یکدیگر و چندین وزر و وبال و حساب و تبعت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371). افتادم و خاستم و بسیار نرم و درشت دیدم و بیست سال برآمد و هنوز در تبعت آنم . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 615). اگر از تبعت آن بسلامت بجهد کاری تمام ...باشد. (کلیله و دمنه ). چون صورت حال بشنید معلوم کرد که آن زلت چندان تبعت و زحیر ندارد و آن جنایت اثم کبیر نه . (مقامات حمیدی ). رجوع به تبعة شود.
فرهنگ عمید
عاقبت بد، نتیجۀ ناگوار.
کلمات دیگر: