جان دارو
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- تریاقی که حفظ جان کند و زندگی بخشد نوش دارو. ۲- تریاک افیون .
نوشدارو، تریاق، پادزهر، داروی ضدزهر
نوشدارو، تریاق، پادزهر، داروی ضدزهر
فرهنگ معین
(اِمر. ) نوشدارو، داروی جان بخش .
لغت نامه دهخدا
جاندارو. ( اِ مرکب ) کنایه از تریاک است که افیون باشد. ( برهان ). || نوش دارو و تریاق را گویند که حفظ جان کند و زندگی بخشد. ( آنندراج ) :
جانداروی عاشقان حدیثت
قفل دل گمرهان دعایت.
جان داروی جام کیقبادیست.
بوی تو جانداروی جانهای ما.
هم قدری بلغم افسردگی است.
آینه آفتاب مفتی صاحبقران.
اگر چه محض جانداروست درمان را نمی شاید.
صبر همه مستوران رسوای تو اولی تر.
کز کفش جانداروئی بی سم نخواهی یافتن.
مهره جاندارو اندر مغز ثعبان دیده اند.
جان داروئی که غم ببرد درده ای صُبَی.
جانداروی عاشقان حدیثت
قفل دل گمرهان دعایت.
جمال الدین عبدالرزاق.
آن می که کلیدگنج شادی است جان داروی جام کیقبادیست.
نظامی.
ای سخنت مهر زبانهای مابوی تو جانداروی جانهای ما.
نظامی.
ابرکه جانداروی پژمردگی است هم قدری بلغم افسردگی است.
نظامی.
ساخته جانداروئی از پی دلها بنطق آینه آفتاب مفتی صاحبقران.
مجیر بیلقانی.
نباتی کز فضای بی ثبات او همی خیزداگر چه محض جانداروست درمان را نمی شاید.
مجیر بیلقانی.
ای داور مهجوران جانداروی رنجوران صبر همه مستوران رسوای تو اولی تر.
خاقانی.
جان نالان را بداروخانه گردون مبرکز کفش جانداروئی بی سم نخواهی یافتن.
خاقانی.
بهترین جائی بدست بدترین قومی کز اومهره جاندارو اندر مغز ثعبان دیده اند.
خاقانی.
باد صبا ز عهد صبی یاد میدهدجان داروئی که غم ببرد درده ای صُبَی.
حافظ.
فرهنگ عمید
۱. دارویی که حفظ جان کند و زندگی دوباره ببخشد، نوش دارو، تریاق، پادزهر، داروی ضدزهر: جان نالان را به داروخانهٴ گردون مبَر / کز کَفَش جان داروی بی سم نخواهی یافتن (خاقانی: ۳۶۱ ).
۲. ازبین بَرندۀ ناراحتی: ای سخنت مُهر زبان های ما / بوی تو جان داروی جان های ما (نظامی۱: ۱۱ ).
۲. ازبین بَرندۀ ناراحتی: ای سخنت مُهر زبان های ما / بوی تو جان داروی جان های ما (نظامی۱: ۱۱ ).
کلمات دیگر: