کلمه جو
صفحه اصلی

پاییزه

فارسی به انگلیسی

autumnal, (wool) obtalned in the autumn

فرهنگ فارسی

پاییزی، منسوب به پاییز، فصل پاییز
( صفت ) پاییزی مقابل بهاره : کشت پاییزه .

پایزه

فرهنگ معین

(زِ ) (ص نسب . )= پاییزی : کشت پاییزه .

لغت نامه دهخدا

پاییزه. [ زَ / زِ ] ( ص نسبی ) رجوع به پائیزه شود.

پائیزه. [ زَ/ زِ ] ( ص نسبی ) پائیزی. مقابل بهاره : کشت پائیز.

پائیزه. [ زَ / زِ ] ( مغولی ، اِ ) پایزه. فرمانی بود که پادشاهان به کسی میدادند تا به هر جای که رود همه فرمانبردار وی باشند. برای شواهد رجوع به کلمه پایزه شود. و در کتب ، پائیزه به این معنی دیده نشد و بمتابعت فرهنگ نویسان ضبط کردیم.

پائیزه . [ زَ / زِ ] (مغولی ، اِ) پایزه . فرمانی بود که پادشاهان به کسی میدادند تا به هر جای که رود همه فرمانبردار وی باشند. برای شواهد رجوع به کلمه ٔ پایزه شود. و در کتب ، پائیزه به این معنی دیده نشد و بمتابعت فرهنگ نویسان ضبط کردیم .


پائیزه . [ زَ/ زِ ] (ص نسبی ) پائیزی . مقابل بهاره : کشت پائیز.


فرهنگ عمید

۱. مربوط به پاییز.
۲. مناسب برای پاییز: لباس پاییزه.
۳. زراعتی که حاصل آن در فصل پاییز به دست آید.
۴. ویژگی محصولاتی که در پاییز کشت می شود: کشتِ پاییزه.


کلمات دیگر: