کلمه جو
صفحه اصلی

بجکم

فرهنگ فارسی

از اعلام معروف ترکی و از جمله نام امیر معروف ترک قاتل مرداویج که بعد ها ( در عهد راضی و متقی ) امیر الامرای بغداد گردید .
( اسم ) بچکم
خانه تابستانی باد غرد .

فرهنگ معین

(بَ کِ ) ( اِ. ) ۱ - ایوان ، بارگاه . ۲ - خانه تابستانی که از همه طرف در و پنجره داشته باشد. بچکم ، پچکم ، بشکم و بیکم نیز گویند.

لغت نامه دهخدا

بجکم . [ ب َ ک َ ] (اِ) خانه ٔ تابستانی .(فرهنگ اسدی ). بادغرد. || نشیمن سنگی در ایوان خانه ها جهت نشستن و قسمت تحتانی خانه که در زمستان در آن سکنا می کنند. (ناظم الاطباء) :
از تو خالی نگارخانه ٔ جم
فرش دیبا کشیده بر بجکم .

رودکی .


هزاران بدش اندرون طاق و خم
به بجکم درش نقش باغ ارم .

عنصری .



بجکم . [ ب َ ک َ ] (اِخ ) نام سرداری از مملوکان ترک که در 939 م . بغداد را فتح کرد و لقب امیرالامراء یافت و با ابن رائق در امور مملکت همکاری داشت و فتنه های بسیاری را برانداخت و در 941م . کشته شد. (از اعلام المنجد). نام مملوکی از امرای ترک که ابن رائق او را تربیت کرد و ضبطاهواز را به او سپرد و او خود بعداً بجای ابن رائق ،امیرالامرای خلیفة الراضی باﷲ گردید و در جنگهای میان آل بویه و آل حمدان به فتوحاتی نائل آمد و در زمان خلافت المتقی باﷲ به سال 329 هَ . ق . به دست کردان به قتل رسید. گویند بعد از قتل او 1200000 سکه ٔ طلا ازو یافته شد که به ضبط خلیفه درآمد. (از قاموس الاعلام ترکی ). چندتن از امرای دیگر ترک نیز بدین نام معروفند از آن جمله بجکم اند ابوالحسین در عیون الاخبار ص 222تا 226 و بجکم ماکانی در تتمه ٔ صوان الحکمه ص 7 و الجماهر بیرونی ص 28. و رجوع به بجکم الرائقی در تجارب الامم ابن مسکویه ص 483، 570، 508، 533، 540، 541، 552، 558 - 565، 568 - 570، 575 - 580، 583، 585 شود. || طایفه ای از ترکمانها. (ناظم الاطباء).


بجکم . [ ب َ ک َ ] (ترکی ، اِ) تیرکمان . نام گز کمان است به ترکی . (نسخه ای از فرهنگ اسدی ) (یادداشت مؤلف ).


بجکم. [ ب َ ک َ ] ( ترکی ، اِ ) تیرکمان. نام گز کمان است به ترکی. ( نسخه ای از فرهنگ اسدی ) ( یادداشت مؤلف ).

بجکم. [ ب َ ک َ ] ( اِ ) خانه تابستانی.( فرهنگ اسدی ). بادغرد. || نشیمن سنگی در ایوان خانه ها جهت نشستن و قسمت تحتانی خانه که در زمستان در آن سکنا می کنند. ( ناظم الاطباء ) :
از تو خالی نگارخانه جم
فرش دیبا کشیده بر بجکم.
رودکی.
هزاران بدش اندرون طاق و خم
به بجکم درش نقش باغ ارم.
عنصری.

بجکم. [ ب َ ک َ ] ( اِخ ) نام سرداری از مملوکان ترک که در 939 م. بغداد را فتح کرد و لقب امیرالامراء یافت و با ابن رائق در امور مملکت همکاری داشت و فتنه های بسیاری را برانداخت و در 941م. کشته شد. ( از اعلام المنجد ). نام مملوکی از امرای ترک که ابن رائق او را تربیت کرد و ضبطاهواز را به او سپرد و او خود بعداً بجای ابن رائق ،امیرالامرای خلیفة الراضی باﷲ گردید و در جنگهای میان آل بویه و آل حمدان به فتوحاتی نائل آمد و در زمان خلافت المتقی باﷲ به سال 329 هَ. ق. به دست کردان به قتل رسید. گویند بعد از قتل او 1200000 سکه طلا ازو یافته شد که به ضبط خلیفه درآمد. ( از قاموس الاعلام ترکی ). چندتن از امرای دیگر ترک نیز بدین نام معروفند از آن جمله بجکم اند ابوالحسین در عیون الاخبار ص 222تا 226 و بجکم ماکانی در تتمه صوان الحکمه ص 7 و الجماهر بیرونی ص 28. و رجوع به بجکم الرائقی در تجارب الامم ابن مسکویه ص 483، 570، 508، 533، 540، 541، 552، 558 - 565، 568 - 570، 575 - 580، 583، 585 شود. || طایفه ای از ترکمانها. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. ایوان، صفه.
۲. بارگاه.
۳. خانۀ تابستانی که از همه طرف دروپنجره داشته باشد: از تو خالی نگارخانهٴ جم / فرش دیبا فگنده بر بجکم (رودکی: ۵۴۶ ).

جدول کلمات

ایوان ,صفه, خانه تابستانی

پیشنهاد کاربران

بجکم هر استان و ایوان و زمینه را بجکم گویند کمان بجکم تیر است استین بجکم دست است بیکم و پچکم و پچکم پشکم


پدید آرد سخن در خلق عالم بیشی و کمّی
چو فردا این سخن گویان برون آیند زین پشکم.
ناصرخسرو.
این جنبش بیقرار یک حال
افتاده در این بلند پشکم.
ناصرخسرو.
بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم.
ناصرخسرو.
زین کار که کردی برون ز دستی
بر خویشتن ای خر ستون پشکم.
ناصرخسرو.
یک رش هنوز برنشدستی نه یک بدست
پنجاه سال شد که در این سبز پشکمی.
ناصرخسرو.

از تو حالی نگارخانه ٔ چشم
فرش دیبا کشیده بر پچکم.
رودکی.
هزاران بدو اندرون طاق و خم
به پچکم درش نقش باغ ارم.
عنصری.

از شبستان به بشکم آمد شاه
گشت بشکم ز دلبران چون ماه.
رودکی ( از لغت فرس اسدی ) .
بسی رفتم پی آز اندرین پیروزه گون بشکم .
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم.
ناصرخسرو.
خانه ای چون سرای جان خرم
بشکمش غیرت فضای ارم.
شهاب الدین ( از سروری ) .

بسی رفتم پی آز، اندرین پیروزه گون بیکم
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم.
ناصرخسرو.
.




کلمات دیگر: