کلمه جو
صفحه اصلی

ببر بیان

فارسی به انگلیسی

armour made of (tiger) skin

فرهنگ فارسی

جامه ای که رستم به هنگام جنگ بر تن خود می کرد . و آن از پوست ببر بود ( داستان )
بنابر داستانهای شاهنامه جامهای که رستم، هنگام جنگ برتن میکرد و از پوست ببر است

فرهنگ معین

(بَ رِ بَ ) ( اِ. ) جامه ای از پوست ببر که رستم هنگام جنگ به تن می کرد.

لغت نامه دهخدا

ببر بیان. [ ب َ رِ ب َ ] ( اِ مرکب ) ببر شاهی. ( یادداشت مؤلف ). نام یک درنده افسانه ای که قسمی از ببر و وحشی تر و قوی تر از سایر درندگان بوده است.( از فرهنگ نظام ). ببر و جانوری شبیه به آن دشمن شیرکه شیر شرزه نیز گویند. ( ناظم الاطباء ) :
بدو گفت پیران که شیر ژیان
نه درنده گرگ و نه ببر بیان.
فردوسی.
درین بیشه زین پیش مگذار گام
که ببربیان دارد آنجا کنام.
اسدی.
|| قسمی از جامه بلند سپاهیان که از پوست پلنگ سازند. ( ناظم الاطباء ). || جیبه جامه از همان درنده ( ببر ) که رستم هنگام جنگ پوشیدی. ( فرهنگ رشیدی ). نام خفتان چرمین که رستم هنگام جنگ پوشیدی و در او تیغ کارگر نبودی. ( شرفنامه منیری ). گویند رستم یکی از آنها [ ببرها ] را کشته و برای خود جامه جنگ دوخته بود و آن را ببر بیان گویند. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). و بعضی گویند که آن از پوست اکوان دیو بوده. ( برهان قاطع ). زره مخصوص رستم بوده. ( از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 161 ). اعتقاد بعضی آن است که آن را بجهت رستم از بهشت آورده بودند. و بعضی گویند که ببر جانوری است دشمن شیر و شیر شرزه همان است. او را رستم اندر کوههای شام کشت و پوست آن را جیبه جامه ساخت ، خاصیتش آن است که در آتش نسوزد ودر آب غرق نشود و هیچ حربه برآن کار نکند، و گویند وقتی در زمان نوشیروان آن جانور بهم رسیده بود، هزارسوار را به کشتن او فرستادند، آن جانور در میان آن جماعت افتاده همه را مجروح ساخت و کشت و خورد. ( برهان قاطع ) ( از آنندراج ) ( از فرهنگ نظام ). و گفته اند که پوششی بود که پادشاهان قدیم آن را بفال نیک داشتندی و در روزهای جشن پوشیدندی و گفتندی که این را جبرئیل از بهشت آورده است و بعضی گویند جامه رزم رستم زال بوده که از پوست پلنگ دوخته بودند و شکل صددرصدی در آن مرقوم شده بوده است. ( برهان قاطع ). پوشیدنی است از سلب ، جنگیان کیان داشتندی و گفتندی جبرئیل آورده از بهشت. ( نسخه ای از فرهنگ اسدی ). پوست اکوان دیو بود که رستم داشتی. ( نسخه ای از فرهنگ اسدی ). پوششی از کتان که پادشاهان آن را به فال داشتندی و در روز جنگ پوشیدندی و گویند جبرئیل از بهشت آورده است. ( صحاح الفرس ). فردوسی آن را چنین وصف کرده است :
یکی جامه دارد [ رستم ] ز چرم پلنگ
بپوشد بزیر اندر آید به جنگ
همی نام ببر بیان خواندش

ببر بیان . [ ب َ رِ ب َ ] (اِ مرکب ) ببر شاهی . (یادداشت مؤلف ). نام یک درنده ٔ افسانه ای که قسمی از ببر و وحشی تر و قوی تر از سایر درندگان بوده است .(از فرهنگ نظام ). ببر و جانوری شبیه به آن دشمن شیرکه شیر شرزه نیز گویند. (ناظم الاطباء) :
بدو گفت پیران که شیر ژیان
نه درنده گرگ و نه ببر بیان .

فردوسی .


درین بیشه زین پیش مگذار گام
که ببربیان دارد آنجا کنام .

اسدی .


|| قسمی از جامه ٔ بلند سپاهیان که از پوست پلنگ سازند. (ناظم الاطباء). || جیبه ٔ جامه از همان درنده (ببر) که رستم هنگام جنگ پوشیدی . (فرهنگ رشیدی ). نام خفتان چرمین که رستم هنگام جنگ پوشیدی و در او تیغ کارگر نبودی . (شرفنامه ٔ منیری ). گویند رستم یکی از آنها [ ببرها ] را کشته و برای خود جامه ٔ جنگ دوخته بود و آن را ببر بیان گویند. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). و بعضی گویند که آن از پوست اکوان دیو بوده . (برهان قاطع). زره مخصوص رستم بوده . (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 161). اعتقاد بعضی آن است که آن را بجهت رستم از بهشت آورده بودند. و بعضی گویند که ببر جانوری است دشمن شیر و شیر شرزه همان است . او را رستم اندر کوههای شام کشت و پوست آن را جیبه ٔ جامه ساخت ، خاصیتش آن است که در آتش نسوزد ودر آب غرق نشود و هیچ حربه برآن کار نکند، و گویند وقتی در زمان نوشیروان آن جانور بهم رسیده بود، هزارسوار را به کشتن او فرستادند، آن جانور در میان آن جماعت افتاده همه را مجروح ساخت و کشت و خورد. (برهان قاطع) (از آنندراج ) (از فرهنگ نظام ). و گفته اند که پوششی بود که پادشاهان قدیم آن را بفال نیک داشتندی و در روزهای جشن پوشیدندی و گفتندی که این را جبرئیل از بهشت آورده است و بعضی گویند جامه ٔ رزم رستم زال بوده که از پوست پلنگ دوخته بودند و شکل صددرصدی در آن مرقوم شده بوده است . (برهان قاطع). پوشیدنی است از سلب ، جنگیان کیان داشتندی و گفتندی جبرئیل آورده از بهشت . (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). پوست اکوان دیو بود که رستم داشتی . (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). پوششی از کتان که پادشاهان آن را به فال داشتندی و در روز جنگ پوشیدندی و گویند جبرئیل از بهشت آورده است . (صحاح الفرس ). فردوسی آن را چنین وصف کرده است :
یکی جامه دارد [ رستم ] ز چرم پلنگ
بپوشد بزیر اندر آید به جنگ
همی نام ببر بیان خواندش
ز خفتان و جوشن فزون داندش
نه سوزد در آتش نه در آب تر
شود، چون بپوشد برآیدش بر.

فردوسی .


یکی جامه خواهم ز ببر بیان
کز آب و ز آتش نیابد زیان
نه تیر و نه نیزه گذار آیدش
نه از هیچ زخمی فکار آیدش .

فردوسی .


تهمتن بپوشید ببر بیان
نشست از بر ژنده پیل دمان .

فردوسی .


یکی درع پوشم ز ببر بیان
کز آب و ز آتش نیابد زیان .

فردوسی .


چو ببر بیان را به بر افکنم
بسا سرکشان را که سر افکنم .

فردوسی .


بیامد زواره گشاده میان
ازو گبر بگشاد و ببر بیان .

فردوسی .


به صید اندرون معدن ببر جویی
مگر تو خداوند ببر بیانی .

فرخی .


|| دیبای منقش را گویند و آن را در روم بافند و هر زمان به رنگی دیگر نماید. (شرفنامه ٔ منیری ). دیبای منقش رومی که هر ساعت به رنگی نماید. (آنندراج ) :
جز یک سخن از طوطی نطقم نتراود
ابلق ز دورنگی نزند ببر بیانم .

محسن تأثیر.


هزبرم ولی ز آملم اینک اینک
به تن حله ٔ داغ ببر بیانم .

طالب آملی .


پیر زال فلک ببر بیان پوش هوا
شوهر دختر رز رستم دستان ابرست .

زکی ندیم (آنندراج ).


|| چست و چالاک . (فرهنگ شعوری ورق 182 از شمس فخری ). چالاک . تیز. تند. (ناظم الاطباء).

دانشنامه عمومی

بَبْرِ بَیان، پَلَنْگینه، با بَبْر پوششی بود که رستم، پهلوان اسطوره ای ایران، در جنگ ها بر تن می کرد. این جامه، در ضدآب، ضدآتش، ضدسلاح، تیره رنگ، و گویا پشمالو بوده است. رستم ابتدا در رزم های خود زره، سپس گبر یا جوشن و در انتها ببر بیان را بر تن می کرد. بر پایهٔ شاهنامه، ببر بیان از پوست یک پلنگ ساخته شده بود و به همین دلیل پلنگینه نامیده می شد. این گفته را یک نوشته سغدی نیز تأیید می کند. بر پایهٔ فرامرزنامه، ببربیان پس از رستم به پسرش فرامرز رسید.
این واژه از دو بخش ببر + بیان ساخته شده است. بخش نخست، ببر که معنی واضحی دارد، ولی در مورد بخش دوم آن گمانه زنی های زیادی مطرح شده که هیچ کدام را به درستی نمی توان پذیرفت. چرا که این نام ریشه فارسی ندارد و در نوشته های پهلوی نیز از آن نام برده نشده است.
بر پایهٔ گفتهٔ اسدی توسی در لغت فرس، این جامه از بهشت برای رستم آمده بوده است. بر پایهٔ روایتی دیگر، رستم در چهارده سالگی جانوری به نام «ببر بیان» را در هندوستان می کشد که این جانور در هر هفته یک روز از دریا بیرون می آمده است. رستم از پوست این جانور جامه ای برای خود می سازد و آن را ببر بیان می نامد. افزون بر ادبیات فارسی، روایت های مشابهی نیز امروزه در به گونهٔ شفاهی در میان ایرانیان پیدا می شود که در همهٔ آنها به هند و از دریا بیرون آمدن جانور اشاره شده است. آخرین گمانه زنی دربارهٔ این نام که محتمل ترین آنها هم است، این است که بیان ممکن است نام یک جای بوده باشد. به احتمال فراوان این جای باید شهر Bayāna در هندوستان بوده باشد. همچنین جغرافی دانان از شهر دیگری به نام Bayān هم در رود فرات در خوزستان نام می برند.

دانشنامه آزاد فارسی

بَبْرِ بَیان
این عبارت در شاهنامه به دو معنی به کار رفته است: جامه یا زرهی که رستم، در هنگام جنگ، علاوه بر خفتان بر تن می کرده، و دیگری نام ببر حیوان درنده. معنای اول شواهد بیشتری در شاهنامه دارد. در برخی ابیات شاهنامه فقط واژۀ ببر به معنی جامۀ رستم به کار رفته است. دربارۀ مفهوم و منشأ پیدایش این نام، در مآخذ مختلف، دیدگاه های متعدّدی وجود دارد، از جمله آن که ببر بیان جامه ای است که جبرئیل از بهشت آورده، جامه ای از پوست جانور وحشی از نوع شیر و پلنگ، جامه ای که از پوست اکوان دیو درست شده، نوعی دیبای منقّش رومی که هر ساعت به رنگی درمی آید، و نیز جامه ای از پوست بیدَسْتَر که آناهیتا، الهۀ آب و خدای پهلوانان در اساطیر ایرانی، آن را به رستم ارزانی داشته و جامۀ خود آناهیتا نیز از پوست سیصد بیدستر است. براساس این نظریه و ریشه شناسی واژگان این ترکیب، ببر بیان «بیدستر خدای» ترجمه شده است. دیدگاه دیگری نیز دربارۀ ببر بیان وجود دارد و آن که این جامه از پوست زخم ناپذیر اژدهاست که برای تنوّع داستان یا به هر علت دیگری ببر یا پلنگ نامیده شده است و جانوری که در روایات با عنوان ببر بیان، ببر بیان دریایی، اژدها، پتیاره ظاهر می شود در اصل یک اژدهای واحد و زخم ناپذیر بیش نیست که افسانۀ آن در میان پهلوانان سیستان با تغییراتی سینه به سینه انتقال داده شده و اصل همۀ آن ها از داستان اژدهاکشی گرشاسب سرچشمه گرفته است. بیان نیز در این ترکیب احتمالاً نام شهری به همین نام در کنار رودی در هند است که سرزمین اژدها در بیشتر روایات است.


کلمات دیگر: