چمین
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) شاش بول ادرار .
فرهنگ معین
(چَ ) (اِ. ) نک چامین .
لغت نامه دهخدا
چمین. [ چ َ ] ( اِ ) مخفف چامین است که شاش و بول را گویند. ( برهان ). بمعنی بول و آنرا چامین نیز گویند. ( از جهانگیری ). کمیز. بول. چامیز. ( ناظم الاطباء ). مطلق بول و شاش آدمی یا حیوان :
چاره نبود هم جهان را از چمین
لیک نبود آن چمین ماء معین.
آن نظر کو بیند او را راست ، کو.
بلبلان را جای میزیبد چمن
مر جعل را در چمین خوشتر وطن.
چاره نبود هم جهان را از چمین
لیک نبود آن چمین ماء معین.
مولوی ( از جهانگیری ).
بود بیحد آن چمین [ بول خر ] نسبت بدو [ مگس ]آن نظر کو بیند او را راست ، کو.
مولوی.
رجوع به چامیز و چامین و چمیز و کمیز شود. || غایط را نیز گویند. ( برهان ). غایط و آنرا چامین نیز گویند. ( از جهانگیری ). غایط. ( ناظم الاطباء ). غایط و سرگین و کثافاتی از این قبیل : بلبلان را جای میزیبد چمن
مر جعل را در چمین خوشتر وطن.
مولوی ( از جهانگیری ).
رجوع به چامین و چامیز و چمیز و کمیز شود. || محل کثافت و سرگین است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).فرهنگ عمید
۱. بول، شاش، کمیز.
۲. غایط، پلیدی.
۳. سرگین: بلبلان را جای می زیبد چمن / مر جعل را در چمین خوش تر وطن (مولوی: ۲۶۹ ).
۲. غایط، پلیدی.
۳. سرگین: بلبلان را جای می زیبد چمن / مر جعل را در چمین خوش تر وطن (مولوی: ۲۶۹ ).
کلمات دیگر: