کلمه جو
صفحه اصلی

ثکلی

فرهنگ معین

(ثَ لا ) [ ع . ] (ص . ) مؤنث ثکل . ۱ - زن فرزند مرده ، بچه کم کرده ، ج . ثکالی . ۲ - زن عزیز مرده ، زن گم کرده دوست .

لغت نامه دهخدا

ثکلی. [ ث َ لا ] ( ع ص ، اِ ) نعت مؤنث از ثکل. زن فرزندمرده ، بچه گم کرده. ج ، ثکالی. || زن عزیزمرده و گم کرده دوست. ثکول. ثاکلة. ج ، ثواکل.

فرهنگ عمید

زنی که فرزند خود را از دست داده باشد، زن فرزندمرده.

پیشنهاد کاربران

عجول؛زن فرزند مرده، شتر بچه مرده


کلمات دیگر: