کلمه جو
صفحه اصلی

جرنده

فرهنگ معین

(جِ رَ دِ ) (اِ. ) غضروف .

لغت نامه دهخدا

جرنده . [ ] (اِخ ) تنکابن مرکز بلوک رحمت آباد در اطراف رشت گیلان است .


جرنده. [ ج ِ رَ دَ / دِ ]( اِ ) استخوان نرمی است که در سر شانه گوسفندی باشدو آن را میتوان جاوید ( جوید ) و به عربی غضروف خوانند. ( از برهان ) ( آنندراج ). غضروف که قسمی از استخوان نرم و قابل انعطاف است و دارای ارتجاعیت بسیار است وبخصوص در سر استخوانها وجود دارد. ( ناظم الاطباء ).

جرنده. [ ] ( اِخ ) تنکابن مرکز بلوک رحمت آباد در اطراف رشت گیلان است.

جرنده . [ ج ِ رَ دَ / دِ ](اِ) استخوان نرمی است که در سر شانه ٔ گوسفندی باشدو آن را میتوان جاوید (جوید) و به عربی غضروف خوانند. (از برهان ) (آنندراج ). غضروف که قسمی از استخوان نرم و قابل انعطاف است و دارای ارتجاعیت بسیار است وبخصوص در سر استخوانها وجود دارد. (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

غضروف.


کلمات دیگر: