جسته جسته
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
کم کم سند آن در لفظ زبان شکسته بیاید . تک تک گاه گاه .
فرهنگ معین
(جَ تِ. جَ تِ ) (ق . ) اندک اندک ، تدریجاً.
لغت نامه دهخدا
جسته جسته. [ ج َ ت َ / ت ِ ج َ ت َ / ت ِ ] ( ق مرکب ) کم کم.سند آن در لفظ زبان شکسته بیاید. ( آنندراج ). تک تک. گاه گاه. یک یک. ( یادداشت مؤلف ). یواش یواش. تدریجاً. ( فرهنگ نظام ): جسته جسته اخباری میرسد. جسته جسته اطلاعاتی به ما میرسد. جسته جسته اشعار خوب هم درین دیوان دیده میشود. جسته جسته آواز توپی شنیده میشد. جسته جسته حرفهایی از او مسموع شد. ( از یادداشتهای مؤلف ).
کلمات دیگر: