spatula
چلک
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
دهی است از دهستان چلندر بخش مرکزی شهرستان نوشهر
فرهنگ معین
(چُ لَ ) (اِ. ) ۱ - طناب ابریشمی . ۲ - کلافه (ریسمان ابریشم ).
(چَ لَ ) [ تر. ] (اِ. ) ۱ - کاسة چوبین . ۲ - دلو برای کشیدن آب .
(چِ لُ یا چِ لِ ) (اِ. ) دو پارچه چوب که اطفال بدان بازی کنند.
(چِ لُ یا چِ لِ) (اِ.) دو پارچه چوب که اطفال بدان بازی کنند.
(چِ یا چُ) (اِ.) 1 - کفچة دیگ ، کفگیر. 2 - انگشت وسطی ، بنصر.
(چُ لَ) (اِ.) 1 - طناب ابریشمی . 2 - کلافه (ریسمان ابریشم ).
(چَ لَ) [ تر. ] (اِ.) 1 - کاسة چوبین . 2 - دلو برای کشیدن آب .
لغت نامه دهخدا
چلک . [ چ َ ل َ ] (ترکی ، اِ) در ترکی ، به معنی کاسه ٔ چوبین . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || دلو برای کشیدن آب . (حاشیه برهان قاطع چ معین ).
چلک . [ چ َ ل َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین که در 99 هزارگزی ضیاء آباد و 9 هزارگزی راه شوسه واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 452 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار. محصولش غلات . نخود، عدس و لبنیات . شغل اهالی زراعت ، گله داری و بافتن جوال و ریسمان و راهش مالرو است . ساکنین این آبادی از طایفه ٔ غیاثوند می باشند و در زمستان به قشلاق طارم میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
چلک . [ چ َ ل ُ ] (اِ) دو پارچه چوب است که اطفال بدان بازی میکنند، یکی بقدر سه وجب و دیگری به مقدار یک قبضه و هر دو سر چوب کوچک نیز می باشد. (برهان ). چالیک است . (جهانگیری ). چالیک و چِلِک و چلیک . (از رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). دو پارچه ٔ چوب یکی کوچکتر و دیگری بزرگتر که کودکان بدان بازی کنند. (ناظم الاطباء). دو پاره چوب الک دولک که نوعی بازی کودکانه است . و رجوع به چالیک و الک دولک و چلک بازی شود.
چلک . [ چ ِ / چ ُ ] (اِ) کفچه ٔ دیگ را گویند. (برهان ). کفچه ٔ دیگ . (جهانگیری ) (رشیدی ). کفچه و کفگیر. (ناظم الاطباء). || خنصر. (ناظم الاطباء). انگشت دست که میان انگشت وسطی و بنصر است . || انگشت کوچک . (ناظم الاطباء). انگشت بنصر و کوچکترین انگشت دست .
چلک . [ چ ُ ل َ ] (اِ) طناب ابریشمی باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || کلافه رانیز گویند، خواه کلافه ٔ ریسمان و خواه کلافه ٔ ابریشم باشد. (برهان ). کلافه ٔ ابریشم . (از انجمن آرا) (از آنندراج ). کلافه ٔ ریسمان و یا ابریشمی . (ناظم الاطباء).
چلک .[ چ ُ ] (اِ) چمچه و ملاغه و ملعقه . (ناظم الاطباء).
چلک. [ چ ِ / چ ُ ] ( اِ ) کفچه دیگ را گویند. ( برهان ). کفچه دیگ. ( جهانگیری ) ( رشیدی ). کفچه و کفگیر. ( ناظم الاطباء ). || خنصر. ( ناظم الاطباء ). انگشت دست که میان انگشت وسطی و بنصر است. || انگشت کوچک. ( ناظم الاطباء ). انگشت بنصر و کوچکترین انگشت دست.
چلک. [ چ ُ ل َ ] ( اِ ) طناب ابریشمی باشد. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || کلافه رانیز گویند، خواه کلافه ریسمان و خواه کلافه ابریشم باشد. ( برهان ). کلافه ابریشم. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). کلافه ریسمان و یا ابریشمی. ( ناظم الاطباء ).
چلک.[ چ ُ ] ( اِ ) چمچه و ملاغه و ملعقه. ( ناظم الاطباء ).
چلک. [ چ َ ل َ ] ( ترکی ، اِ ) در ترکی ، به معنی کاسه چوبین. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). || دلو برای کشیدن آب. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).
چلک. [ چ َ ل َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین که در 99 هزارگزی ضیاء آباد و 9 هزارگزی راه شوسه واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 452 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار. محصولش غلات. نخود، عدس و لبنیات. شغل اهالی زراعت ، گله داری و بافتن جوال و ریسمان و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفه غیاثوند می باشند و در زمستان به قشلاق طارم میروند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
چلک. [ چ َ ل َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه بخش کوچصفهان شهرستان رشت که در 5 هزارگزی خاور کوچصفهان و یکهزار و پانصد گزی شمال راه شوسه کوچصفهان به لاهیجان واقع است. جلگه و معتدل است و 213 تن سکنه دارد. آبش از توشاجوب سفیدرود. محصولش برنج و صیفی. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
چلک. [ چ ِ ل َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان چلندر بخش مرکزی شهرستان نوشهر که در 15 هزارگزی خاور نوشهر و یکهزارگزی راه شوسه نوشهر به بابلسر واقع است ، دشت و معتدل و مرطوب است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه محلی. محصولش برنج و عسل. شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
چلک . [ چ َ ل َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه بخش کوچصفهان شهرستان رشت که در 5 هزارگزی خاور کوچصفهان و یکهزار و پانصد گزی شمال راه شوسه ٔ کوچصفهان به لاهیجان واقع است . جلگه و معتدل است و 213 تن سکنه دارد. آبش از توشاجوب سفیدرود. محصولش برنج و صیفی . شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
فرهنگ عمید
۲. ملاقه.
۳. (موسیقی ) = چکاوک
۱. طناب ابریشمی.
۲. کلاف نخ.
۳. کلاف ابریشم.
۱. کفچه؛ کفگیر.
۲. ملاقه.
۳. (موسیقی) = چکاوک
۱. طناب ابریشمی.
۲. کلاف نخ.
۳. کلاف ابریشم.
دانشنامه عمومی
چلک (نوشهر)
چلک (رشت)
چلک (گرمی)
چلک (لاهیجان)
نزدیکی به شهرستان نوشهر، فرودگاه، جاده چالوس، پارک سیسنگان، سد خاکی آویدر، نزدیکی به ییلاقات نوشهر مانند کجور، کدیر، وازک، دلسم، ویسر، نیچکوه، کندلوس، واز، پول، شاه ناجر و بسیاری از مناطق دیگر باعث شده تا روستای چلک به محیطی دلنشین جهت سکونت، سرمایه گذاری و غیره تبدیل شود.
کثیف
گویش مازنی
۱مقدار کم – اندک ۲خرده حساب ۳ته مانده ی چیزی ۴ناقص
روستایی از دهستان چلندر واقع در نوشهر
سطلی چوبی یا فلزی که برای پیمانه کردن به کار گرفته می شداز ...
حرکت و تکان ناگهانی
۱سر چوبی قلیان ۲سبدهای بافته شده از الیاف گیاهی که سری گشاد ...
چرک
نوعی شالی
پیشنهاد کاربران
چلکن: آلوده ، کثیف، چرکین