splash
پاش
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
۱- ( اسم ) پاشیدن برافشاندن . ۲- امراز ( پاشیدن ) ۳- در کلمات مرکب مانند گهرپاش . نمک پاش عطر پاش آب پاش گلاب پاش زر پاش مخفف پاشنده است . ۴- پریشان افشان .
امراز پاشیدن یعنی پریشان کن و از هم جداساز و برافشان شهری به کلمبیا
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
وز حسد لفظ گهرپاش من
در خوی خونین شده دریا و کان.
خاک را تخمکی دهی گه پاش
او یکی صد دهد همی پاداش.
- پاش دادن ؛ افشاندن بود حبوب را در طبقی و مانند آن تا خاک و خاشاک از دانه جدا شود.
پاش. [ ش ُ ] ( اِخ ) شهری به کلمبیا در ایالت کوندینامارکا. دارای 7000 تن سکنه و در آن ناحیت معدن آهن باشد و صنایع فلزی دارد.
پاش. [ ش ُ ] ( اِخ ) ژان ریمُن رحاله فرانسوی. مولد بسال 1794م.1208/ هَ. ق. در نیس و وفات در سنه 1829م.1244/ هَ. ق. به پاریس. او سفری به مصر کرد ( از سال 1818م.1233/ هَ. ق. ) و سپس از سال 1824 تا 1825م.1239/ تا 1240 هَ. ق. در لیبی بسیاحت و اکتشاف پرداخت و کتابی در مکشوفات و تحقیقات خود نوشت. ( از 1827 تا 1829م.1242/ تا 1244 هَ. ق. ) و در سال 1829م. انتحار کرد.
پاش. ( اِخ ) ژان نیکلا. از رجال سیاست فرانسه. مولد بسال 1746م.1158/ هَ. ق. در پاریس و وفات در سنه 1823م. ( 1238 هَ. ق. ). وی وزیر جنگ فرانسه در 1792م.و رئیس شهرداری پاریس در 1793م. بود. او یکی از مشاهیر رجال انقلاب فرانسه است و مشاغل بزرگ گوناگون داشته و شعار معروف ( آزادی ، برابری ، برادری ) از اوست.
پاش . (اِخ ) ژان نیکلا. از رجال سیاست فرانسه . مولد بسال 1746م .1158/ هَ . ق . در پاریس و وفات در سنه ٔ 1823م . (1238 هَ . ق .). وی وزیر جنگ فرانسه در 1792م .و رئیس شهرداری پاریس در 1793م . بود. او یکی از مشاهیر رجال انقلاب فرانسه است و مشاغل بزرگ گوناگون داشته و شعار معروف (آزادی ، برابری ، برادری ) از اوست .
وز حسد لفظ گهرپاش من
در خوی خونین شده دریا و کان .
خاقانی .
|| (اِمص ) پاشیدن و برافشاندن :
خاک را تخمکی دهی گه پاش
او یکی صد دهد همی پاداش .
سنائی (کارنامه ٔ بلخ ).
پریشان و افشان . (برهان ). و برای کلمات مرکبه ٔ با پاش مانند آب پاش و گلاب پاش و سم پاش و ریخت و پاش و نظایر آن بردیف خود این کلمات رجوع شود.
- پاش دادن ؛ افشاندن بود حبوب را در طبقی و مانند آن تا خاک و خاشاک از دانه جدا شود.
پاش . [ ش ُ ] (اِخ ) شهری به کلمبیا در ایالت کوندینامارکا. دارای 7000 تن سکنه و در آن ناحیت معدن آهن باشد و صنایع فلزی دارد.
پاش . [ ش ُ ] (اِخ ) ژان ریمُن رحاله ٔ فرانسوی . مولد بسال 1794م .1208/ هَ . ق . در نیس و وفات در سنه ٔ 1829م .1244/ هَ . ق . به پاریس . او سفری به مصر کرد (از سال 1818م .1233/ هَ . ق .) و سپس از سال 1824 تا 1825م .1239/ تا 1240 هَ . ق . در لیبی بسیاحت و اکتشاف پرداخت و کتابی در مکشوفات و تحقیقات خود نوشت . (از 1827 تا 1829م .1242/ تا 1244 هَ . ق .) و در سال 1829م . انتحار کرد.
فرهنگ عمید
۲. پاشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): آب پاش، عطرپاش، گلاب پاش، گهرپاش.
٣. (اسم مصدر ) [قدیمی] پاشیدن.
* پاش دادن: (مصدر متعدی ) پراکندن چیزی بر روی زمین مانند بذر و دانه، پراکنده کردن.
۱. = پاشیدن
۲. پاشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبپاش، عطرپاش، گلابپاش، گهرپاش.
٣. (اسم مصدر) [قدیمی] پاشیدن.
〈 پاش دادن: (مصدر متعدی) پراکندن چیزی بر روی زمین مانند بذر و دانه؛ پراکنده کردن.