کلمه جو
صفحه اصلی

تجسد

فارسی به انگلیسی

embodiment, incarnation, materialization, reincarnation


فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) تناوری جسد پذیری . جمع : تحسدات .

فرهنگ معین

(تَ جَ سُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) جسمیت یافتن ، به صورت جسم درآمدن .

لغت نامه دهخدا

تجسد. [ ت َ ج َس ْ س ُ ] ( ع مص ) تناورشدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ).

فرهنگ عمید

به صورت جسد درآوردن.

دانشنامه آزاد فارسی

تَجَسّد
رجوع شود به:تناسخ

پیشنهاد کاربران

بشک جسد در امدن.

شکل و ظاهر، نماد


کلمات دیگر: