کلمه جو
صفحه اصلی

ملاحظه کردن


مترادف ملاحظه کردن : رویت کردن، بررسی کردن، احتیاط کردن، رعایت کردن، مراعات کردن، اعتنا کردن، پروا کردن

متضاد ملاحظه کردن : نادیده گرفتن

برابر پارسی : بوشیدن، درنگریستن

فارسی به انگلیسی

consider, note, remark, view

فارسی به عربی

ادرک , اعتبار , انتباه , لاحظ

مترادف و متضاد

remark (فعل)
سخن گفتن، ملاحظه کردن، اظهار داشتن، اظهار نظریه دادن

consider (فعل)
فرض کردن، سنجیدن، رسیدگی کردن، مطرح کردن، تفکر کردن، ملاحظه کردن، تعمق کردن

note (فعل)
توجه کردن، ذکر کردن، یادداشت کردن، ملاحظه کردن، ثبت کردن، بخاطر سپردن، تذکاریه یادداشت کردن، نوت موسیقی نوشتن

regard (فعل)
ملاحظه کردن، نگاه کردن، نگریستن، اعتناء کردن به

notice (فعل)
دیدن، ملاحظه کردن، شناختن، ملتفت شدن

perceive (فعل)
درک کردن، مشاهده کردن، دریافتن، دیدن، فهمیدن، ملاحظه کردن، حس کردن

observe (فعل)
گفتن، مشاهده کردن، دیدن، ملاحظه کردن، رعایت کردن، نظاره کردن، مراعات کردن، برپا داشتن

heed (فعل)
ملاحظه کردن، اعتناء کردن به، محل گذاشتن به

رویت کردن ≠ نادیده گرفتن


بررسی کردن


احتیاط کردن


رعایت کردن، مراعات کردن


اعتنا کردن، پروا کردن


۱. رویت کردن
۲. بررسی کردن
۳. احتیاط کردن
۴. رعایت کردن، مراعات کردن
۵. اعتنا کردن، پروا کردن ≠ نادیده گرفتن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - رویت کردن : [ ... و همین طور در کار های خدا حیران ملاحظه میکردم ] ( دهخدا . چرند و پرند ۱۲۲ ) توضیح غالبا در خطاب و مکاتبه کوچکتر ببزرگتر استعمال شود . ۲ - تفکر کردن اندیشیدن .

فرهنگ فارسی ساره

بوشیدن، درنگریستن



کلمات دیگر: