مترادف منتظر شدن : صبر کردن، انتظار کشیدن، منتظر ماندن، چشم به راه بودن
منتظر شدن
مترادف منتظر شدن : صبر کردن، انتظار کشیدن، منتظر ماندن، چشم به راه بودن
فارسی به انگلیسی
to wait for ...
bide, wait
فارسی به عربی
التزم به , انتظار , انتظر
احضر , حم
احضر , حم
التزم به , انتظار , انتظر
مترادف و متضاد
ماندن، ایستادگی کردن، پایدار ماندن، ساکن شدن، ایستادن، منتظر شدن، وفا کردن، تاب اوردن، ساکن بودن
منتظر شدن، انتظار کشیدن، پیشخدمتی کردن، صبر کردن، چشم براه بودن
منتظر شدن، در کمین نشستن، انتظار داشتن، منتظر بودن
منتظر شدن، پلکیدن، شناور و آویزان بودن، در تردید بودن، در حال توقف پر زدن
صبر کردن، انتظار کشیدن، منتظر ماندن، چشم به راهبودن
گویش اصفهانی
تکیه ای: čam be râh boyan
طاری: muntazer beboymun
طامه ای: montazer boboɂan
طرقی: muntazer beboymun
کشه ای: muntazer beboymun
نطنزی: montazer baboyan
پیشنهاد کاربران
انتظار کشیدن. [ اِ ت ِ ک َ/ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) نگران بودن و پرمور داشتن و چشم براه داشتن. ( ناظم الاطباء ) :
ساقی خوش است در رمضان باده ٔ سحور
می در پیاله ریز و مکش انتظار صبح.
باقر کاشی ( از آنندراج ) .
ساقی خوش است در رمضان باده ٔ سحور
می در پیاله ریز و مکش انتظار صبح.
باقر کاشی ( از آنندراج ) .
کلمات دیگر: